آثار عرفی شیرازی

صفحه 27 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 بنازم شیشهٔ می را ، که خوش مستانه می گرید سری خم کرده و در دامن پیمانه می گرید

2 کسی کش کام دل شدآشنای لذت ماتم چنان گر نوحه سازی گرید، از افسانه می گرید

3 دل خود را به آن خوش می کند، حسرت کش دنیا که با خلق جهان در یک مصیبت خانه می گرید

4 کسی کز وادی عقل و جنون بیرون کشد خود را نه در معموره می خندد، نه در ویرانه می گرید

1 نرنجم گر به بالینم مسیحا دیر می‌آید که می‌داند بر بیمار از جان سیر می‌آید

2 هوس هم جوش عشق آمد، وه چه ظلم است این که روباه مزور هم‌عنان شیر می‌آید

3 شهنشاهی به ملک دلبری در ترکتاز آمد ... ز نور حسنش مهر و مه زیر می‌آید

4 نمکسایی کن ای عشق از برای زخم بی‌دردان که زخم با نمک سود از دیم شمشیر می‌آید

1 آه ازین دل کز گریبان غمی سر بر نزد صد مصیبت رفت و دست شیونی بر سر نزد

2 با وجود آن که زهر بی غمی نوشیده ام زهر خندی بر مزاج عافیت پرور نزد

3 با چنین غوغا که در این بزم شورانگیز بود شیشه ای نشکست و سنگی بر سر ساغر نزد

4 در چنین بزمی که یک پروانه دارد صد چراغ با همه پروانگی گرد چراغی پر نزد

1 عشق اگر مرد است، مرد او تاب دیدار آورد ورنه چون موسی بسی آورد، بسیار آورد

2 تا فریبد ابلهان را در متاع روی دوست آسمان پیش از تو یوسف را به بازار آورد

3 بس که زخم غمزه خوردم زمین مشهدم خرمن خنجر به جای بوته ی خار آورد

4 کافری دان عشق را کز شغل من گر وارهد گردن روح القدس در قید زنار آورد

1 ای گریه ریزشی، که بلا کم نمی شود سیلی که کرد جور و جفا، کم نمی شود

2 صحت در آرزوی دلم ماند و همچنان از لطف او امید دوا کم نمی شود

3 نازم به حسن و عشق که از جام اتحاد مستند و درمیانه حیا کم نمی شود

4 خاصیت نیاز نگه گن، که جود دوست عالم گرفت و فقر گدا کم نمی شود

1 خوش آن محفل که از می گر سرایم رو بسوزاند به هر جانب که غلتم داغ در پهلو بسوزاند

2 میا در باغ ما رضوان که نخل آرای این گلشن به هر جانب که رو آرد، نسیمش رو بسوزاند

3 لبم گر با ترنم آشنا گردد در این معنی صد آتش خانه از یک نعره ی یا هو بسوزاند

4 ز بهر عافیت زانو نرنجانی که از گرمی سر شوریده ی من عشق را زانو بسوزاند

1 اصلاح پریشانی ام اندازه ی کس نیست اجزای مرا نسبت شیرازه ی کس نیست

2 سلمی طلبی چشم قدم شو که در این دشت غماز جرس همره جمازه ی کس نیست

3 ما شیونیان نغمه ندانیم که ما را گوشی است که بربسته ی آوازه ی کس نیست

4 ماییم و کهن برگ و بر باغچه ی عشق چشم دل ما بر ثمر تازه ی کس نیست

1 در چمن حوروشان انجمنی ساخته اند چشم بد دور که بهشتی چمنی ساخته اند

2 ننشیند دل این طایفه در قصر بهشت که به معموره ی دل ها وطنی ساخته اند

3 چون بسنجید به فرهاد مرا، یا مجنون که به بازیچه ی هر یک سخنی ساخته اند

4 ای برهمن بنگر معبد صوفی و ریا کاین طرف دیر بت و برهمنی ساخته اند

1 دوش بختم دامنی در چنگ داشت در گل روی نگاهم رنگ داشت

2 بس که می شد التماس دل قبول از تمنای شهادت ننگ داشت

3 در خیالم شکر بود و شکوه بود نغمه ام یارب کدام آهنگ داشت

4 عشق کی با جان من دشمن نبود شعله با خاشاک دایم جنگ داشت

1 فغان کز سینه دائم آه بی تاثیر می زاید صباح عیدم از دل نالهٔ شبگیر می زاید

2 جهان عشق را نازم که سلطان گدای او بسی دلشاد می میرد ولی دلگیر می زاید

3 طلب کن دایهٔ کش زهر بیرون آید از پستان که طفلان هوس را تشنگی از شیر می زاید

4 مصیبت بین که غافل مردم و فارغ در آن وادی که مجنون تنگ لیلی بستهٔ زنجیر می زاید

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی