آثار عرفی شیرازی

صفحه 29 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 چون عشق بت ز کعبه به دیرم حواله کرد تسبیح شکر گو شد و ناقوس ناله کرد

2 بر آستان دیر نهادیم روی گرم هر ذره صد معامله با روی لاله کرد

3 آب حیات چون طلبد کس، که بخت ما این زهر هم به خون جگر در پیاله کرد

4 مجموعه ساز عشق الم نامه ی مرا نا خوانده برد، خاتمه ی صد رساله کرد

1 که دست در خُمِ مِی زد، که خون ما جوشید که برفروخت که درچشم ما حیا جوشید

2 هزار آبله از هر نفس فروریزد چنین که از ته دل تا لبم دعا جوشید

3 ترانهٔ که چمن را به خون گرم گرفت که ناگذشته بر او سینهٔ صبا جوشید

4 کرشمهٔ که بر اصحاب درد می بارد که خون گرم شهیدان هزار جا جوشید

1 مرا دردی است که از داروی راحت بیش می‌گردد فلک بیهوده بر گرد دکان خویش می‌گردد

2 ببین کز نشتر مژگان او بختم چه پیش آرد که موی بستر سنجاب نیش می‌گردد

3 به نوعی دیده‌ام از گریهٔ بسیار نازک شد که گر بر لاله و ریحان گشایم ریش می‌گردد

4 دل گم‌گشته‌ای کو تا دگر در سینه باز آید که چون صف‌های مورم درد و غم در پیش می‌گردد

1 آنان که غمت مایهٔ افسانه نسازند با همدمی محرم و بیگانه نسازند

2 افسانه مخوانید که مستان خرد سوز با مصلحت مردم فرزانه نسازند

3 زنار نمودم به همه صومعه داران تا دام رهم سبحهٔ صد دانه نسازند

4 تا حشر سراسیمه به هرکوچه درآید گر خاک مرا خشت حرم خانه نسازند

1 نزدیک لب رسانده شکستیم جام صلح دشمن غیور بود نبردیم نام صلح

2 ناکرده صلح چشم نمودی و این سزاست آن را که اعتماد کند بر دوام صلح

3 دیری است که از زیارت ما بهره مند نیست بت خانه ی عداوت و بیت الحرام صلح

4 آنان که حسن و عشق موافق شناختند بر جنگ لایزال نهادند نام صلح

1 کدام لحظه دلم گرد غم نمی گردد هلاک درد و فدای الم نمی گردد

2 گدام زهر بلا درسفال می ریزم که آب در دهن جام جم نمی گردد

3 فغان که از خرد و عشق کرده ایم قبول دو کارخاه که همراه هم نمی گردد

4 هوای صومعه را نیست نشئهٔ گردی گه هیچ بندی و مستی علم نمی گردد

1 آن فتنه ای که مرا از تو التماس نیست تا هست او به ملک دلم روشناس نیست

2 گر خلق پاسبان متاع سلامت اند محنت متاع ماست که محتاج پاس نیست

3 با گفته در مساز که گفتار پرده است هر نکته ای که گفته شود بی لیاس نیست

4 شیر آیدم به راه و بر او بر غلط کنم ور نه به راه عشق مگس بی هراس نیست

1 منصور و اناالحق زدن و دار و دگر هیچ ماییم و لبالب شدن از یار و دگر هیچ

2 گر ره به مراسم کده ی عشق بیابی الماس بنه بر دل افگار و دگر هیچ

3 بر لوح مزارم بنویسید پس از مرگ کای وای ز محرومی دیدار و دگر هیچ

4 از کعبه گر این بار برون ام بگذارند ناقوس به دست آرم و زنار و دگر هیچ

1 به رغم توبهٔ من چون لبت پیاله بنوشد به روی گرم تو ساقی، که خون توبه نجوشد

2 بهای گوهر یوسف، کسی خود او نشناسد همان به است که او را کسی به او نفروشد

3 کسی به بندگی آرد، که در شمایل طاعت در بهشت ببندد و به روی خویش نپوشد

4 غبار کوچهٔ راحت به دامنش ننشیند لباس درد تو بر هر که روزگار بپوشد

1 تا بود سراسیمه دلم در به دری بود اندیشهٔ دل جامگی و دل سفری بود

2 هرگاه که اندیشه عنان در کف من داشت کارم همه در کاسهٔ صاحب نظری بود

3 با آن که نمی داد امان سیلی فقرم دایم سر من درهوس تاجوری بود

4 هرگاه که مژگان مرا شوق تو برداشت گر قطره و گر دجله سرشکم جگری بود

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی