وعظ من گرد فشانندهٔ عصیان از عرفی شیرازی غزل 360
1. وعظ من گرد فشانندهٔ عصیان نشود
آستین عسل آلودهٔ مگس ران نشود
...
1. وعظ من گرد فشانندهٔ عصیان نشود
آستین عسل آلودهٔ مگس ران نشود
...
1. آنان که وصف تو تقریر میکنند
خواب ندیده را تعبیر میکنند
...
1. بیا که نغمه گشایان نفس به نی بستند
پیاله را به لب شیشه های می بستند
...
1. مجنون که عیشش از غم لیلی شود لذیذ
حرمان به کام او چو تمنا شود لذیذ
...
1. گر مرد وفایی ره بازار الم گیر
رو پنجه ز الماس کن و دامن غم گیر
...
1. شراب یاس به جام و سبوی ما بگذار
شکسته رنگیِ ما را به روی ما بگذار
...
1. چگونه سوز غم او دهم به سوز دگر
که دل فروغ نیابد به دلفروز دگر
...
1. جان غمگین مفروش و دل خشنود مخر
نقد همت مده و عشوهٔ مقصود مخر
...
1. باد دی گو ورق لاله و شمشاد ببر
هر چه در معرض باد آمده گو باد ببر
...
1. به لب آرام گیر ای جان غمگین یک دمی دیگر
که شاید در حریم سینه بفریبد غمی دیگر
...
1. برو ای غم خبری از دل آواره بیار
آن چه در این سفر اندوخته یکباره بیار
...
1. همین معامله ما را بس است با زنار
که با طبیعت ما گشته آشنا زنار
...