آثار عرفی شیرازی

صفحه 33 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 امشبم کشت غمت، عشرت فردای تو خوش کار خود کرد به من غمِ دل، غم های تو خوش

2 گر چنین غمزه کند کاوش دل، ممکن نیست که شود خاطرم از شغل تماشای تو خوش

3 فرصتم نیست که در پای تو جان افشانم بس که می آیدم از دیدن بالای تو خوش

4 دیدم از زلفِ شکن در شکن و چین در چین همه جا خاص تو ای دل، بنشین، جای تو خوش

1 چنانکه در چمن روضه خس نمی گنجد به باغ عشق گیاه هوس نمی گنجد

2 ز زخم ناوک درد تو لذتی گیرم که آن به حوصلهٔ ذوق کس نمی گنجد

3 از آن دلم ترکان جنگجو طلبد که در حوالی آتش مگس نمی گنجد

4 در آ به سینه و صد کوه غم نه بر دل چنین که دردل تنگم نفس نمی گنجد

1 مُردم و دارد جمال او دلم روشن هنوز نور می بارد ز نخل وادی ایمن هنوز

2 بوی پیراهن دماغ پیر کنعان می گزد ور نه باد مصر دارد بوی پیراهن هنوز

3 بس که دوش از دود دل کاشانه را پر کرده ام خاک گشت و روشنایی نیست در گلخن هنوز

4 بعد مردن بین که از صبح ازل معشوق و عشق رو به هم تازند، نی دست است و نی دامن هنوز

1 از سخن شهد ناب می چکدش وز تبسم شراب می چکدش

2 می توان گفت از آن طراوت حسن کز جبین آفتاب می چکدش

3 که زد این نیش بر دل گرمم کآتش از پیچ و تاب می چکدش

4 هر حدیثی که پرسم از همت آبرو از جواب می چکدش

1 دل به دست و پای کوبان از حرم بگریختم وین سیه قندیل را از خاک دیر آویختم

2 توتیای دیدهٔ توفیق، یعنی خاک دیر بر سر دل تهنیت گویان به مژگان می بیختم

3 راهب دیر و صنم مست سماع ماتمند تا به شیون نغمهٔ ناقوس را آویختم

4 گوهری کز وی بیابد دیدهٔ معنی صفا در جهان پیدا نشد، هر چند خاکش بیختم

1 آن کس که مرا با دل غمناک بر آورد نتواندم از بوتهٔ غم پاک بر آورد

2 آن نشأیِ شوخی که بر آورد گل از شاخ چون لاله مرا با جگر چاک بر آورد

3 دود دلم از چشم بداندیش نهان است با آن که سر از روزن افلاک بر آورد

4 ذاتش هم خود روست، از آن غیرت معشوق در بر رخ نظارهٔ ادراک بر آورد

1 ز بی دردی به امید اجل در عشق مرهونم نه شرم از قتل فرهادم نه از ننگ از مرگ مجنونم

2 وبال از هوش دان است، از خردگر همچنین خیزد همان بهتر که ساقی در شراب انداز مجنونم

3 فغان العطش ناگه به گوش خضر ره یابد بیا ای عشق و بنما ره به سوی چشمهٔ خونم

4 که در بیرون گلخن بلبلی را در قفس دارد که فریاد وی از عشق، آتشی افروزد به بیرونم

1 ما لذت فقریم، سخا را نشناسیم ناسوری زخمیم، شفا را نشناسیم

2 ما طایر قدسیم، سراسیمه در این دهر کیفیت این آب و هوا را نشناسیم

3 مهر لب ما بشکند آشوب بهاران ما باغ ملولیم نوا را نشناسیم

4 مستیم و نداریم دل عافیت اندیش ما کشمکش روز جزا را نشناسیم

1 ملک به سهو نویسد چو نامهٔ ستمش سزد که خون شهیدان تراود از قلمش

2 کدام نامهٔ بیداد از او نوشته ملک که من به قطرهٔ اشکی نوشته ام رقمش

3 چگونه جور به عنوان لطف بنویسد اگر نبرده ملک پی به لذت ستمش

4 مرا زیارت دیری به کفر شهرت داد که می روند ملایک به طاعت صنمش

1 کعبه بی ذوق است و یاران را وداعی می کنیم مژده اهل دیر را کانجا وداعی می کنیم

2 گر حدیث عشق کم گویی تو با آسودگان جای منت هست، تحقیق صداعی می کنیم

3 زهر کو، خون جگر کو، شهد ناب و شیر چند صبر دشوار است، با رضوان نزاعی می کنیم

4 در سماع ای شیخ موج از آستین ما بریز در شهادت گاه او ما هم سماعی می کنیم

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی