آثار عرفی شیرازی

صفحه 35 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 باز به میدان ما، فوج بلا بسته صف پای فلک در میان، رسم امان بر طرف

2 خرقه شکافان شوق، بی دف و نی در سماع حله فشانان شید، تابع قانون و دف

3 جان قدیم اشتها، مانده همان ناشتا وین تن حادث غذا، معدن آب و علف

4 چیدم و دیدم تمام، آبی و تابی نداشت میوهٔ این چارباغ، گوهر این نه صدف

1 همت ای یاران که در دفع هوس رو می کنم بر لب کوثر به داغ تشنگی خو می کنم

2 آب حیوانم ز دنبال آید از ظلمت برون من بر او خندان به سوی تشنگی رو می کنم

3 دل به وصل و من به بوی وصل نامحرم خوشم او گل و من خاک گلخن از ادب بو می کنم

4 باز دل را می فشارم در کف عشق صنم خون اسلامش چکان از هر سر مو می کنم

1 از شش جهتم شکوه زند موج خموشم در زهر زنم غوطه و سرچشمهٔ نوشم

2 سر تا به قدم عیبم و از دوستی خویش عیبی نشناسم کزان پرده نپوشم

3 بر خلق نخواهم که زنم ناصیهٔ خویش تا جمله بدانند که من بیهده کوشم

4 تزویر خرم بهر دو عالم به وکالت هر گاه که در کوی ریا زهد فروشم

1 چون با من در سخن آن لعل آتشناک خواهد شد به کامم هر چه زهر است از لبش تریاک خواهد شد

2 هجوم عاشقان در کوی او افزود و خوشحالم کزین پس در هلاک دوستان بی باک خواهد شد

3 چه غم گر دامن پاکت به خونم گردد آلوده که فردا هم به آب دیدهٔ من پاک خواهد شد

4 نی ام نومید اگر دستم بود کوته ز دامانش چو می دانم که در جولانگه او خاک خواهد شد

1 چون آمد جان به لب، زانگونه شد محو تماشایش که تا صبح قیامت، بر لب از حیرت، بود جایش

2 فلک ما بی غمان را ره دهد در جلوه گاه او رود پرهیز گویان پیش پیش قد رعنایش

3 به چشم مردمان از ضعف تن بنمایم و شادم که بی تابانه هر جا می توان زد بوسه بر پایش

4 بپوشید ای ملایک چشم تا دل ها به جا ماند که باز از چهره یکسو می کند جعد سمن سایش

1 صد مُهر می نهم به لب گفت و گوی دل تا گَرد غم به شِکوه نجنبد ز روی دل

2 دامن به سلسبیل نیالاید آن که او در چشمه سار درد کند شست و شوی دل

3 بگداختیم مرهم و الماس ریختیم آن بر مراد راحت و این در گلوی دل

4 با صد غم آشناست دلم، دست ازو بدار ترسم غمی عنان تو گیرد به بوی دل

1 جان رفت و سوزد از تو دل ناتوان هنوز شد خاک دیدهٔ مژه ام خون فشان هنوز

2 ای عالم فراغ، مروت، که هست زان جان های زخم خورده ز پی دوان هنوز

3 خاکم به باد رفت سراسیمه هر طرف می جوید از دلم غم عشقت نشان هنوز

4 از تیرِ کاری تو به خون می تپد دلم افکنده غمزهٔ تو به بازو کمان هنوز

1 آنان که وصف تو تقریر می‌کنند خواب ندیده را تعبیر می‌کنند

2 از صدق اهل بتکده هم اعتماد رفت از بس که اهل صومعه تزویر می‌کنند

3 مردان کار راه‌نشین عباد شد بازیچهٔ دوستان همه تزویر می‌کنند

4 ای بی‌غمان حذر که ندیمان بزم عشق طفلان خام را به نفس پیر می‌کنند

1 منم که پارهٔ دل در دهان غم دارم به زیر ناصیه صد آستان غم دارم

2 دلی که زخم پذیری کند نمی بینم وگر نه تیر نفس در دهان غم دارم

3 اگر چه جان به غمت داده ام، به گفتهٔ خویش اگر غمت بگریزد زیان غم دارم

4 بگو به شادی وصلت که تیغ بردارد که میل زمزمهٔ الامان غم دارم

1 غم چو شبخون می زند، هان دوستان لشگر کنید جست و جویم گر کنید از بالش و بستر کنید

2 هیچکس در درد دل گفتن چو من فیروز نیست حاضرم، بسم الله، اول گفت و گوی سر کنید

3 درد دل بسیار دارم، فرصت سوگند نیست هر چه گویم، گر چه ناممکن بود، باور کنید

4 اینک آمد عرفی از میخانه، مست و بت پرست هان مسلمانان دگر تعظیم این کافر کنید

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی