آثار عرفی شیرازی

صفحه 37 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 به داغ کفر و دین در کوچه و بازار می باید به خلوت سبحه بر کف، در میان زنار می باید

2 حکایت های هشیارانه سنجد فهم بدمستی ولیکن نکتهٔ مستانه را هشیار می باید

3 بساطی که در آن طرح دو عالم می توان کردن به دست آورده ام، اندازه و پرگار می باید

4 اگر در عشق صد توفان بود، مستغنی از نوحم وگر در عافیت بادی وزد غمخوار می باید

1 تا کی از گریه توان منع دو چشم تر خویش بعد از این ما و خجالت به نصیحت گر خویش

2 شود از گرمی داغ جگرم، خاکستر گر شب هجر ز الماس کنم بستر خویش

3 بر زلیخا، به ره عشق، همین طعنه بس است که فسرده است لب طفل ملامت گر خویش

4 عشق در پیرهن یوسف کنعانم سوخت زان به یعقوب دهم سرمه ز خاکستر خویش

1 اگر تو خنده کنی از گل و شراب چه حظ وگر تو زهر دهی تشنه را ز آب چه حظ

2 اگر نه سایهٔ حسن تو جویم از خورشید ز دشمنی شب و مهر آفتاب چه حظ

3 کمالِ حسنِ درونِ جمال در جلوه است هزار سال نهفتنش در نقاب چه حظ

4 عنان این دل صد جا شکسته را بگذار ستم نواز شها، بر ده خراب چه حظ

1 غم می گزد لب من، من می گزم لب عشق میرم به تلخی غم، نازم به مشرب عشق

2 دانای شهر و ده کیست، کاز طنز ما نرنجد خندند بر فلاتون، طفلان مکتب عشق

3 داروی صحت عشق در حکمت ازل نیست اما ز سردی عقل، زایل شود تب عشق

4 ناکامی دمی عشق پروردهٔ مراد است در آفتاب غرق است شام من و شب عشق

1 چه گرمی است که در سر شراب می سوزد چه آتش است که در دیده خواب می سوزد

2 کسی که برق محبت در او زند آتش ز تاب سایهٔ او آفتاب می سوزد

3 کنون که آتش می جمع شد به آتش حسن مپوش چهره که ناگه نقاب می سوزد

4 مرا چه جرم که آتش فتد به زهد و صلاح که این متاع ز برق شباب می سوزد

1 صنم می‌گوی و در بتخانه می‌رقص نوایی می‌زن و مستانه می‌رقص

2 عجب ذوقی بود در رقص مستی تو نیز ای باده در پیمانه می‌رقص

3 بر افشان دست بر ناموس و آنگه میان محرم و بیگانه می‌رقص

4 به جان با غیر جانان در میامیز به تن با عاقل و فرزانه می‌رقص

1 شبی که در قدم وصل یار می گذرد به ذوق گریهٔ بی اختیار می گذرد

2 کسی که محرم درد من است می داند که دیده بی نم و آب در کنار می گذرد

3 مخواب در دل شب ها که موج قافله ایست که از کسی که به شب های تار می گذرد

4 به هر که عرضه کنم درد خویش، می بینم که غرقه ام من و او در کنار می گذرد

1 به شرح غم نفس را ریش کردیم درون را عافیت اندیش کردیم

2 طمع بردیم چندان بر در عشق که از درد غمش درویش کردیم

3 اگر رفیتم در جنت مکن عیب که اول درد و غم را پیش کردیم

4 جنون با ما نکرد این تیغ بازی که ما با عقل دور اندیش کردیم

1 گر مرد وفایی ره بازار الم گیر رو پنجه ز الماس کن و دامن غم گیر

2 اسباب پریشانی ات ای دل همه جمع است دامن به میان برزده و راه عدم گیر

3 عیشی به غم دوست برابر نتوان یافت رو کام دو عالم همه را بر سر هم گیر

4 ساقی هوس آموزی جام از دل ما نیست تاوان صراحی که شکستیم ز خم گیر

1 ز فتنه ای دل و جانم به ناله بر دستند که ناز و عشوه ز تاثیر صحبتش مستند

2 چگونه می به میان آورم در این مجلس که باده حوصله سوز است و جمله بد مستند

3 کدام بزم بچیدم که تنگ حوصله گان به بوی می که شنیدند شیشه ها بشکستند

4 مگو به تجربه جامی بده، که نشنیدم که شیشه ای که شکستند باز پیوستند

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی