ما دست دل ز چشمهٔ بهبود از عرفی شیرازی غزل 432
1. ما دست دل ز چشمهٔ بهبود شسته ایم
داغی به زهر داغ نمکسود شسته ایم
...
1. ما دست دل ز چشمهٔ بهبود شسته ایم
داغی به زهر داغ نمکسود شسته ایم
...
1. از بس که روی گرم به هر سو گذاشتیم
صد داغ شعله خیز در آن کو گذاشتیم
...
1. از مردن دشوار من است آن مژه پر نم
ای جانِ به لب آمده گو یک نگهی کم
...
1. از دل این شعله چو داغ صنم افروخته ایم
آتش بتکده را در حرم افروخته ایم
...
1. منم کز بادهٔ عشرت خروشیدن نمیدانم
به دست من مده این می که نوشیدن نمیدانم
...
1. حال ما بنگر که آهوی حرم گم کرده ایم
رهبر امید را در هر قدم گم کرده ایم
...
1. ز معموری به تنگم، جز دل ویران نمی خواهم
چو سلطان محبت ملک آبادان نمی خواهم
...
1. هر چه با او گویم، از مردم دگرگون بشنوم
باز حرفی گفته ام، امروز، تا چون بشنوم
...
1. هرگز دل کس را به گناهی نشکستیم
وز بهر جزا طرف کلاهی نشکستیم
...
1. وقت آن است که افیون به شراب اندازیم
دو جهان را به یکی جرعه خراب اندازیم
...
1. چند از این ششدر غم فال گشادی بزنیم
به کمان آمده عنقا که مرادی بزنیم
...
1. ما ره نشین مردم دیدار دوستیم
سختی کشیم، حیف که غمخوار دوستیم
...