آثار عرفی شیرازی

صفحه 38 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 رفتیم و با غمت دل پر خون گذاشتیم جان را به صیدگاه تو در خون گذاشتیم

2 رفتیم و دل رمیده و شبدیز غیر را با شوق بی عنانی گلگون گذاشتیم

3 رفتیم و توبه کرده ز میخانهٔ مراد میل قدح به آن لب میگون گذاشتیم

4 رفتیم و در زمانه ز غمنامه های تو نشنودهٔ غم تو به مجنون گذاشتیم

1 فصل بهار است و شُکر نسیم بهار فرض می در پیاله واجب و گل در کنار فرض

2 چندان اسیر شد دل وارستگان که گشت شکر کرشمه های تو بر روزگار فرض

3 صیاد غمزهٔ تو چو زه بر بست بر کمان گردید عشقِ ناوکِ او بر شکار فرض

4 از بس که قابلیت در عشق داشتم کردم عطای حسن تو بر کردگار فرض

1 تنها نشین گوشهٔ غمخانهٔ خودیم گنج غمیم و در دل ویرانهٔ خودیم

2 لب تر نکرده ایم ز جام و سبوی کس جاوید مست جرعه و پیمانهٔ خودیم

3 با غم نشسته ایم به تدبیر عقل خویش ما آشنا به دشمن و بیگانهٔ خودیم

4 بس در گشوده ایم، چه دشمن، چه دوست را ما قفل بی گشاد در خانهٔ خودیم

1 حاشا که برق حسن بود عشق خانه سوز برق است حسن، شعله گداز و بهانه سوز

2 تا کی بهانه گیری و آسودگی، که هست ناموس درد پرور و صدها بهانه سوز

3 در مزرع جهان مفشان دانهٔ امید زین دشت برگذر که زمینی است دانه سوز

4 گفتی چه طایر است دل سینه دشمنت آتش به خویش در زده و آشیانه سوز

1 آن شکارم کز بر تیر سنان می رویدم التماس زخم نو از لامکان می رویدم

2 حسن می گوید که من تخمی بیفشانم، ولی تا قیامت روی گرم از آستان می رویدم

3 در لبم در عشق تو، آن میهمان دار بلا کز در و دیوار خیل میهمان می رویدم

4 من کی ام، رضوان آن جنت، که در هر سوی راه طوبی از فیض نسیم بوستان می رویدم

1 بسی در کوفتم تا یک خبر از می فروش آمد عجب کز آبروی سرو من یک دل به جوش آمد

2 به میدان شهادت می برند اینک به صد ذوقم بشارت ها که از خاک شهیدانم به گوش آمد

3 ازین عهد شباب تیز رو آسایشی بستان که امشب یأس می آید اگر امید دوش آمد

4 دل شوریده ای دارم که هر گه بهر تسکینش نصیحت را فرستادم پرشان و خموش آمد

1 منم که بهر دل اسباب داغ می دزدم نسیم گلشن غم در دماغ می دزدم

2 دمی که بر نفس اهل درد می جوشم هزار شعله از دود چراغ می دزدم

3 ز بهر آن که چکانم به کام تشنه لبان به آستین نمک و خون داغ می دزدم

4 دگر به وادی ایمن رسم وگر نه که من ز گرد بادیه کحل سراغ می دزدم

1 ما دل به جان خریده و بر باد داده ایم مرغ حرم گرفته به صیاد داده ایم

2 سهل است با قفس، دل اگر رفت به سوی دوست ما مرغ کشته ایم که بر باد داده ایم

3 سرمایهٔ متاع محبت به دست ماست این مشتهر به گوش نفریاد داده ایم

1 آن که در راه طلب ماند و پایی نکشد گو سر رشته رها کن که به جایی نکشد

2 من خود از تربیت دل نکشم دست، ولی ترسم این آئینه کارش به صفایی نکشد

3 آخر انصاف بده تا به کی از دست تهی نگشاید کمری، بند قبایی نکشد

4 نکتهٔ عشق کجا، حوصلهٔ عقل کجا تحفهٔ شاه کسی پیش گدایی نکشد

1 دلی کز حسن آن گل، در نظر گلزارها دارد اگر برگ گلی باشد، درونش خارها دارد

2 دلیل عصمت زاهد، بدانی زهد و تقوا را که او در پردهٔ اسلام و دین، زنارها دارد

3 من و وادی شوق ناوک صید افکنی، کانجا تذروران حرم را بر سر دیوارها دارد

4 اگر بادی وزد، چون شعله، بر من، عشق می لرزد ازین معلوم می گردد که بر من کارها دارد

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی