باز آ که به ذوق الم آشنا از عرفی شیرازی غزل 444
1. باز آ که به ذوق الم آشنا شویم
با شیشهٔ و ز سنگ به هم آشنا شویم
...
1. باز آ که به ذوق الم آشنا شویم
با شیشهٔ و ز سنگ به هم آشنا شویم
...
1. قدح دمید لبالب، خراب گو شده باشم
اگر هلاک شوم در شراب گو شده باشم
...
1. به سهو ار توبه از می کردم و دیر مغان بستم
کسی کو بازم آرد بر سر خم از جهان رستم
...
1. دل به دست و پای کوبان از حرم بگریختم
وین سیه قندیل را از خاک دیر آویختم
...
1. گلی ناچیده بویی ناکشیده زین چمن رفتم
به تلخی رفتم اینک در میان این سخن رفتم
...
1. ما دل به جان خریده و بر باد داده ایم
مرغ حرم گرفته به صیاد داده ایم
...
1. به شرح غم نفس را ریش کردیم
درون را عافیت اندیش کردیم
...
1. عمر در شعر به سر کرده و در باخته ام
عمر در باخته را بار دگر باخته ام
...
1. ما لذت فقریم، سخا را نشناسیم
ناسوری زخمیم، شفا را نشناسیم
...
1. دل و جان بردگی بودند و من افسانه شان کردم
چراغ خانقاه شیخ و آتش خانه شان کردم
...
1. از شش جهتم شکوه زند موج خموشم
در زهر زنم غوطه و سرچشمهٔ نوشم
...
1. ز بی دردی به امید اجل در عشق مرهونم
نه شرم از قتل فرهادم نه از ننگ از مرگ مجنونم
...