دل در شکن طرهٔ دلبند شکستیم از عرفی شیرازی غزل 467
1. دل در شکن طرهٔ دلبند شکستیم
صد نیش بلا در دل خرسند شکستیم
...
1. دل در شکن طرهٔ دلبند شکستیم
صد نیش بلا در دل خرسند شکستیم
...
1. هرگز گله از دوست به محرم نفروشم
گر مشتریم دوست شود هم نفروشم
...
1. ای ساقی بلا ز شراب تو سوختیم
با آن که آتشیم ز آب تو سوختیم
...
1. زخمی شوق توام، سینهٔ جوشان دارم
خانه در کوچهٔ الماس فروشان دارم
...
1. کسی کو دلگشا ماند، دلش چون سنگ می بینم
از آن در خوشدلی هم، خویش را دلتنگ می بینم
...
1. تا نام جمال یار بردیم
رنگ از رخ لاله زار بردیم
...
1. از آن ز بادهٔ شوق تو هوش جان دزدم
که لذت غمت از او نهان دزدم
...
1. دردا که فاش در غم جانانه سوختیم
در داغ و درد محرم و بیگانه سوختیم
...
1. هر که را دشمن شوم بر عیب خود محرم کنم
تا ز بیم طعنه با او کینه جویی کم کنم
...
1. به کوی صید بندان، دوش چون فریاد می کردم
به یک صوت حزین صد عندلیب آزاد می کردم
...
1. من کینه را به مهر خریدار نیستم
دل پیش توست ولی به دل یار نیستم
...
1. عفوت آوردم، دل شرمنده را آتش زدم
خط آزادی نمودم بنده را آتش زدم
...