آثار عرفی شیرازی

صفحه 41 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 آواره دلی کو روش خیر نداند پر آبله پایی که ره سیر نداند

2 عاشق هم از اسلام خراب است، هم از کفر پروانه چراغ حرم و دیر نداند

3 زنهار مکاوید دلم، کاین مغ سرمست آیین شر و قاعدهٔ خیر نداند

4 جز با دل عرفی نبرم نغمهٔ منصور کیفیت این زمزمه را غیر نداند

1 در ملک عشق هر که شهیدش نمی کنند گفت و شنید ماتم و عیدش نمی کنند

2 یوسف وش آن که راست رود بهر فتح باب محتاج التفات کلیدش نمی کنند

3 یا رب کجا بریم وفا را که این متاع در کشور وجود خریدش نمی کنند

4 هر کس که های و هوی نکشید، اهل روزگار گوش رضا به گفت و شنیدش نمی کنند

1 بازم به طوف کعبه احرام تازه شد ذوقم به بوسه های لب جام تازه شد

2 گشتیم باز می کش و ارباب شید را آئین طعن وشیوهٔ دشنام تازه شد

3 ذوقم نمانده بود ز خونابه های تلخ اینک حلاوت همه در کام تازه شد

4 زنار را نیابت تسبیج می دهم ای اهل شرع، مژده، که اسلام تازه شد

1 منم کز بادهٔ عشرت خروشیدن نمی‌دانم به دست من مده این می که نوشیدن نمی‌دانم

2 طبیبا از دوا بر قامت دیوانه خوی من مبر پیراهن عصمت که پوشیدن نمی‌دانم

3 من آن مست می شوقم که گر صد سال شوق او نماید آتش و من نیز جوشیدن نمی‌دانم

4 به ریش تازگی از مرهم آسیب نمک ساید نهی ز الماس و حیرت خروشیدن نمی‌دانم

1 ز کوی عشق مَلَک دل‌شکسته می‌آید مسیح می‌رود آنجا و خسته می‌آید

2 شهید ناوک آنم که چون رود به شکار غزال قدس به فتراک بسته می‌آید

3 زمانه گلشن عیش که را به یغما داد که گل به دامن ما دسته‌دسته می‌آید

4 هجوم درد بدان گونه بسته راه نفس که بر لبم ز درون خسته خسته می‌آید

1 به گوش صبر دلا نالهٔ شبانه مکش سمند شوخ مزاج است، تازیانه مکش

2 نگویمت که به دل های ریش رحمی کن شکست قیمت عنبر، به زلف شانه مکش

3 چنین به آتش گل، عندلیب، در گلشن به هرزه مشت خسی را به آشیانه مکش

4 چه کرده اند تذروان بی گناه، ای غیر بیا و در چمن قدس دام و دانه مکش

1 منم که می کنم از درد بی کرانهٔ خویش مگو، مگو ز غم، آرایش زمانهٔ خویش

2 فلک به چرب زبانی، گدای فرصت نیست به مدعی ندهی، گوهر یگانهٔ خویش

3 ز نفخ صور نه توفان نوح بی خطر است چرا نتازد عنقا به آشیانهٔ خویش

4 به وعده گاه تو امید آنقدر بنشاند که در دیار خودم سوخت خانهٔ خویش

1 العطش ای عشق، تلخ آبی به خاک ما بریز از شرابی جرعهٔ بر جان پاک ما بریز

2 باغ ناموسیم، آب میوهٔ ما زهر باد شبنم آسودگی از برگ تاک ما بریز

3 از رهش ما را چه می سنجی، مروت را بسنج آبروی دشنهٔ نازی به خاک ما بریز

4 ارغوان زار حیا شد پایمال زعفران مست خونی بر دهان خنده ناک ما بریز

1 دودی ز دل برآمد و خون جوش می زند خون می چکد ز عقل و جنون جوش می زند

2 ای سامری زیاده کن افسون و دم که باز دردم به رغم سحر و فسون جوش می زند

3 پژمرده گشته بود کهن داغ های دل در لاله زار خنده کنون جوش می زند

4 تا جنتم به فال در آمد، بهشت را اندوه در برون و درون جوش می زند

1 آن گه که تو باشی در مردن نگرانش با صد هوس از دل نرود حسرت جانش

2 دل بهر هلاک از تو طلب کرد نگاهی غافل که دهد عمر ابد لذت جانش

3 بی بهره شهید تو که از پرسش محشر از حیرت حسن تو بود لال زبانش

4 خونی که طلب می رود از جامهٔ یوسف عشق آورد از دیدهٔ یعقوب نشانش

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی