آثار عرفی شیرازی

صفحه 43 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 به جهان چه کار سازم، که به ساختن نیرزد به کدام ملک تازم، که به تاختن نیرزد

2 ز سماع هر دو عالم، چه ستانم و چه یابم که به یافتن نشاید، به شناختن نیرزد

3 نه تو مرد دلنوازی، نه دل آن قدر که شاید که گر از نوا بیفتد، به نواختن نیرزد

4 همه قلب را چه سوزی، بگداز سیم قلبی که برای سیم خالص، به گداختن نیرزد

1 کسی به دیدهٔ ناموس خار می آید که پاسخ سخنش ناگوار می آید

2 زمانه اهل دلی نیستش، نمی دانم که بوی دل ز کدامین دیار می آید

3 دلی به روشنی آفتاب خنده زند که از زیارت شب های تار می آید

4 هزار جان گرامی به نرخ جو نخرند به عالمی که در او دل به کار می آید

1 هر جا که مست و غمزه زن، آن عشوه آئین می رود دل می چکد، جان می دهد، سر می برد، دین می رود

2 از وعده گاه وصل او، هر شام تا غمخانه ام آرام در خون می تپد، امید غمگین می رود

3 گویا ز عیش آباد وصل، آمد نسیم مژده ای کز خون دل گل می دمد، وز روی غم چین می رود

4 گر یار شادی نیست دل، هر گه که نامش می برد بهر چه غم را بر زبان، صد گونه نفرین می رود

1 در دل شکنی آفت صرف است نگاهش طفلی که پدر می شکند طرف کلاهش

2 طاعت بر دنیا چه تمتع برد از تخت کز فرّ هما دور بود تارک شاهش

3 ما لشکر عشقیم که تسخیر دو عالم چون آب فرو می چکد از تیغ سپاهش

4 ره بر مه کنعان نکند خجلت بهتان تا رو به ره شکر کند محنت جاهش

1 هرکس به روز نیک مرا غمگسار شد در روز بد مرا دژم روزگار شد

2 ساقی توئی و ساده دلی بین که شیخ شهر باور نمی کند که ملک میگسار شد

3 بنمای رخ که چهره نمی داند از نقاب چشمی که مست گریهٔ بی اختیار شد

4 بی ذوق در طریق عمل کامل اوفتاد زد تکیه بر قناعت و امیدوار شد

1 تا برده‌ام به مدرسهٔ عشق رخت خویش دارم وظیفه از جگر لخت‌لخت خویش

2 مخمور خامشی‌ام، فراموش کرده‌ایم هم عهدهای ساقی و هم روی سخت خویش

3 شاهی که ظلم را به میانجی عنان دهد تیغ عدوی ملک رساند به تخت خویش

4 مهلت مجو که بیشتر از عهد غنچگی گل باز بسته بود ز شاخ درخت خویش

1 چگونه سوز غم او دهم به سوز دگر که دل فروغ نیابد به دلفروز دگر

2 شراب عشقم اگر بو کنند محشریان سوال روز قیامت فتد به روز دگر

3 ز امر و نهی محبت رسوم شرع مجو که ان یجوز دگر گفت لایجوز دگر

4 بیار بربط مجنون به مشهد عرفی که عشق نوحه طرازی کند به سوز دگر

1 دیده ام پژمرده و حیران گل رویم هنوز آب فرصت رفت و مشتاق لب جویم هنوز

2 شد خزان و بلبل از قول پریشان باز ماند من همان دیوانه مرغ بی محل گویم هنوز

3 دوش دستم راه دل گم داشت از مستی، ولی آشنای شیشهٔ می بود زانویم هنوز

4 هر قدم صد کاروان مشک در دنبال ماند من به بوی نافه دردنبال آهویم هنوز

1 جان به یاد لبت، شکر خاید دل به دندان غم، جگر خاید

2 ظن سیری مبر که لقمهٔ خام بخت پیر است و دیرتر خاید

3 دل آشفته بخت من تا چند جای انگشت نیشتر خاید

4 آن که گیرد مزاج پروانه شعله چون میوه های تر خاید

1 حال ما بنگر که آهوی حرم گم کرده ایم رهبر امید را در هر قدم گم کرده ایم

2 می شود اسباب غم اسباب افزون، گر چه ما مایهٔ افزایش اسباب غم گم کرده ایم

3 چون ترنم های مرغان بهشتی نشنوم ما که دور افتادهٔ باغ ارم گم کرده ایم

4 طعنه کم تر زن حرم جویان ره گم کرده را این ملامت بس که ما راه حرم گم کرده ایم

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی