آثار عرفی شیرازی

صفحه 45 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 کو عشق کاز شمایل عقلم جنون چکد از گریه نوش ریزد و از خنده خون چکد

2 لب تشنگی ز ریشهٔ چشمم کشد برون آن قطره های خون که ز ریش درون چکد

3 خوش دل بدانم ار بچکد خون دل ز چشم دل خون خویش می خورد، از دیده خون چکد

4 دل نیست این درد فشان است و خون چکان دردی ز درد جوشد و خونی ز خون چکد

1 بزم وصلت دیده ام، آن زهر در جام است و بس می شنیدم شربت لطفی، همین نام است و بس

2 دانه می ریزد، تغافل می کن و می بین نهان شیوهٔ صیاد پی افکندن دام است و بس

3 جلوهٔ ناز از هزاران شیوهٔ خوبی یکیست خوبی قامت نه رعنایی اندام ست و بس

4 تا نیابی رهبری گام طلب در ره منه کز در دیر مغان تا کعبه یک گام است و بس

1 پا به دامن درکش ای دل و ز جهان ذلت مکش سهو کردم می کش و از دامنت منت مکش

2 لاف مردی می زنی در انجمن با دوست باش خویشتن را چون زنان در گوشهٔ خلوت مکش

3 غمزه را بازو مرنجان، زخم را ضایع مکن اینک آمد جان به لب، کز کشتنم زحمت مکش

4 آسمانست این که حاکم، کشتهٔ تر دامن است آفتاب است این که نازت می کند، منت مکش

1 کونین مست و بادهٔ نابی ندیده کس سیراب دو عالم و آبی ندیده کس

2 مردند تلخ کام جهانی و هیچ گاه در جام عشوه زهر عتابی ندیده کس

3 مخمور نیمه مست فراوان بود، فغان کز جام لطف مست و خرابی ندیده کس

4 دردا که طفل طالع ما یافت تربیت در عالمی که فصل شبابی ندیده کس

1 دوش در صومعه آمد صنم باده فروش جام می در کف و زنار حمایل بر دوش

2 همه سرمایهٔ سودای دل خام طمع همه نقصان متاع من اسلام فروش

3 غمزه اش گرم عنان گشته که بگریز، مَایست عشوه اش طنزکنان گفته بیندیش، مکوش

4 غمزهٔ شوخ در انداخته با نرگس مست موجهٔ طعنه برانگیخته از چشمهٔ نوش

1 دل مراد به گرد حصول می گردد دعا به کعبهٔ حسن قبول می گردد

2 مگر به مرحلهٔ بی نشانی افتادم که ره ز بادیه بر عرض و طول می گردد

3 ندا ز عرش محبت، به گمرهان این است که در مزار شیهدان قبول می گردد

4 خلاف عهد بخواهی به غم مصاحب شو که عافیت به نسیم ملول می گردد

1 برو ای غم خبری از دل آواره بیار آن چه در این سفر اندوخته یکباره بیار

2 من ز داروی اجل چارهٔ دل یافته ام ای مسیح ار بودت بهتر ازین چاره، بیار

3 ای اجل جان ندهد اهل وفا، سعی مکن یا برو رخصت از آن غمزهٔ خونخواره بیار

4 آتش طور، بهشت است، چنین نیست حلال عشق اگر می طلبی رو دل صد پاره بیار

1 شهید او که بود آب و رنگ یاقوتش نهند خضر و مسیحا به دوش تابوتش

2 خوش آن سعادت مرغی که می کند در دام کرشمهٔ تو ز اوج هوای لاهوتش

3 ضعیف تر شود ار نعمتش ز باده دهند وظیفه خوار محبت که غم بود قوتش

4 شهید زلف و رخ او چو طرف جوی بهشت برون دمد گل و سنبل ز دور تابوتش

1 دلی دارم که می جوشد ز هر مو چشمهٔ خونش نه آن خونی که بتوان از گرستن داد بیرونش

2 به افسون می کند آلوده درد عافیت بخشم بیا ای مرگ و آزادی ببخش از ننگ افسونش

3 ز گلگون کی نهد منت به دوش کوهکن شیرین که ساق عرش غیرت می برد بر پای گلگونش

4 اگر در جلوه گاه حسن آید عشق بی پرده شود معلوم بر لیلی، که لیلی بود مجنونش

1 مست عشق تو که میدان طلب از شیر شود شیر مست است که در بیشهٔ شمشیر شود

2 چشم شایستهٔ دیدار فرو می بندم بر سِتم نیست اگر کار اجل دیر شود

3 مرد میدان تو را ناز کُشد، نی شمشیر تا بود ناز، چرا کشتهٔ شمشیر شود

4 گر به عرفی نظرت نیست، تغافل چه ضرور می توان کرد نگاهی که ز جان سیر شود

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی