این زخم های کاری، بر مغز از عرفی شیرازی غزل 420
1. این زخم های کاری، بر مغز جان مبارک
عید شهادت ما، بر دوستان مبارک
...
1. این زخم های کاری، بر مغز جان مبارک
عید شهادت ما، بر دوستان مبارک
...
1. صد مُهر می نهم به لب گفت و گوی دل
تا گَرد غم به شِکوه نجنبد ز روی دل
...
1. دردی که به افسانه و افسون رود از دل
صد شعبده انگیز که بیرون رود از دل
...
1. تنها نشین گوشهٔ غمخانهٔ خودیم
گنج غمیم و در دل ویرانهٔ خودیم
...
1. همت ای یاران که در دفع هوس رو می کنم
بر لب کوثر به داغ تشنگی خو می کنم
...
1. ما گریبان دل از گل های غم پر کرده ایم
از شراب تلخکامی جام جم پر کرده ایم
...
1. کعبه بی ذوق است و یاران را وداعی می کنیم
مژده اهل دیر را کانجا وداعی می کنیم
...
1. آن شکارم کز بر تیر سنان می رویدم
التماس زخم نو از لامکان می رویدم
...
1. منم که پارهٔ دل در دهان غم دارم
به زیر ناصیه صد آستان غم دارم
...
1. بیا ای درد کز راحت رمیدن آرزو دارم
به غم پیوستن از شادی بریدن آرزو دارم
...
1. رفتیم و با غمت دل پر خون گذاشتیم
جان را به صیدگاه تو در خون گذاشتیم
...
1. منم که بهر دل اسباب داغ می دزدم
نسیم گلشن غم در دماغ می دزدم
...