آثار عرفی شیرازی

صفحه 34 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 آن طره چون علم به سر دوش می زند نازک سبک عنان به کف هوش می زند

2 زنهار به هوش باش در این بزم آتشین تا نغمه حلقه ای به در گوش می زند

3 من در نفس گدازی و این عشق بدگمان قفلم هنوز بر لب خاموش می زند

4 ای خاک مست شو که ز غیرت امام شهر سنگی به جامِ رِند قدح نوش می زند

1 حیف است که دستی به نمکدان تو یابند زاغان هوس را، مگس خوان تو یابند

2 ای گل ز صبا راه بگردان که مبادا مرغان به نسیمش ره بستان تو یابند

3 باید که رسد جان به لب خضر و مسیحا تا قطرهٔ از چشمهٔ حیوان تو یابند

4 آن فتنه که در خون کشد آشوب قیامت در سلسلهٔ زلف پریشان تو یابند

1 چند از این ششدر غم فال گشادی بزنیم به کمان آمده عنقا که مرادی بزنیم

2 چند از این شیشه بگیریم و بریزیم به کام یک دو جامی به کف خویش نژادی بزنیم

3 در نیارد که دمی غاشیهٔ غم نکند سر دهیم این دل و با یک دل شادی بزنیم

4 بر دل صد ورق از یاس ببندیم گره بر دل صد ورق از یاس ببندیم گره

1 هوشم به نگاهی برد، جانانه چنین باید یک جرعه خرابم کرد، پیمانه چنین باید

2 تا کرد بنا عشقت، افسانهٔ هجران را در خواب فنا رفتم، افسانه چنین باید

3 از بس که غبار غم، از سینه بشد رُفته تا زانوی دل گرد است، این خانه چنین باید

4 بیگانه به دور من، رخساره کند پنهان رنجش نتوان کردن، بیگانه چنین باید

1 آنجا که بخت بد به تقاضا غلو کند کاری که یأس هم نکند، آرزو کند

2 بسا دانه های مهر فشاندیم و خاک شد تا ریشه در زمین که فرو کند

3 طالب به کام می رسد ار سعی کامل است بازش مدار اگر جست و جو کند

4 داروی عیسی به قدح داشتم ولی مشفق نداشتم که مرا در گلو کند

1 داغ داغم کرد یأس و طالب کامم هنوز دوزخی در هر بُن مو دارم و خامم هنوز

2 آبم آتش گشت و خاکم شد ز خاکستر بدل اندرین ره کس نمی داند سرانجامم هنوز

3 صدهزاران شب ز آه آتشینم تیره روز بخت بد بین در شکنج ظلمت شامم هنوز

4 بس که صیاد مرا هر گوشه دام و دانه ایست دانه شد در صیدگاهم سبز و در دامم هنوز

1 از مرگ من آن عشوه نما را که خبر کرد آن فتنهٔ ماتم زده ها را که خبر کرد

2 افسانهٔ غم های تو گویند به نوحه از درد دلم اهل عزا که خبر کرد

3 گویند که آشفتگئی هست درآن زلف زین غم، که فزون باد، صبا را که خبر کرد

4 بودند به هم گرم نگاه من و معشوق بیگانگی آموز حیا را که خبر کرد

1 از بس که بود جان، دم رفتن نگرانش هر گام اجل می کشد از رحم عنانش

2 این بخت که افسانهٔ عشق تو شنیدست در شور قیامت بود این خواب گرانش

3 دل مسند شاهی است که صد دلبر کنعان در مملکت حسن بود دست نشانش

4 زحمت مکش ای خضر که از بیم ملامت الماس بسایند به لب تشنه لبانش

1 هر چه با او گویم، از مردم دگرگون بشنوم باز حرفی گفته ام، امروز، تا چون بشنوم

2 واعظا درماندهٔ رسوای عشقم، دم مزن گر توانم نکتهٔ زان لعل می گون بشنوم

3 تشنهٔ غم بودم اکنون شاد گردم هر کجا از لب غم دیدگان دشنام پر خون بشنوم

4 کز شنفتن کرد گفتن گنگ، طرفه زیرکم ور بگویم خود بر آن باشم که افزون بشنوم

1 جان می رود ای اشک ز دنباله روان باش وی ناله تو هم چند قدم پیرو جان باش

2 ای شوق درافشای غمم این چه شتاب است کو راز من غمزده یک چند نهان باش

3 می آید و می بارد ازو ناز و تعافل ای دیدهٔ امید به حسرت نگران باش

4 مستانه پی سوختن جان و دل آمد ای دل همه طاقت شو و ای تن همه جان باش

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی