آثار عرفی شیرازی

صفحه 25 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 سراپای وجودم در محبت ، حال دل دارد ز ذوق درد، بیرونم ، درون را مشتعل دارد

2 فغان از جلوهٔ حسنی که دل های شهیدان را ز ننگ آرمیدن های حیرانی خجل دارد

3 گل امید ما را آفت پژمردگی نبود که باغ آرزوی ما هوای معتدل دارد

4 به عهد حسن او گاه تبسم بینی از دل ها که گویی مردهٔ صد ساله در سینه دل دارد

1 نخورم زخم در آن کوچه که مرهم باشد نشوم کشته در آن شهر که ماتم باشد

2 خجل آن کشته که چون تیغ کشد غمزهٔ دوست احتیاجش به دم عیسی مریم باشد

3 گفت و گوهای حکیمانه نیالاید عشق واگذارید که این نکته مسلّم باشد

4 عقل را کرده ام از مغلطه خاموش، بلی خرقهٔ بی ادبان است که ملزم باشد

1 چه فتنه در دل آن عشوه ساز می گذرد؟ که گرم روی بر اهل نیاز می گذرد

2 دراین غمم که مبادا بگیرمش به ضمیر چو حرف اهل دل امتیاز می گذرد

3 به دل گذشتی و با آن که عمرها بگذشت هنوز دل ز بر جان به ناز می گذرد

4 به شهر عشق بنازم که ساکنانش را تمام عمر به عجز و نیاز می گذرد

1 دوش دل آرایش بزمش تمنا کرده بود دیدهٔ امید را مست تماشا کرده بود

2 جان ز شرم ناکسی، داخل نمی شد در بدن در حریم سینه کز اول غمت جا کرده بود

3 وصل لیلی مطلب مجنون نبود، او را مدام لذت آوارگی ها، دشت پیما کرده بود

4 ای طبیب از آه من کون و مکان در آتش است گر دوا می داشت ، درد من ، مسیحا کرده بود

1 اهل وفا که آتش ما تیز می کنند چون شعله سر کشد همه پرهیز می کنند

2 ای بی غمان حذر که غزالان مست یار فتراک عمر عافیت آویز می کنند

3 شمشیر غمزه-کند شد آهنگ قتل من کاین تیغ به خون جگر تیز می کنند

4 برخون کشتهٔ تو ملایک زنند جوش این شهد را ببین که مگس-ریز می کنند

1 آن مست ناز کز نگهش می فرو چکد خون ترحم از دم شمشیر او چکد

2 دارم گمان که نامهٔ عصیان شود سفید ده قطره اشک از پی شست و شو چکد

3 احباب گلفشان به لب جویبار و من خونم ز دیده جوشد و بر طرف جو چکد

4 من تلخی از ملامت دشمن نمی کشم این شربت از دماغ، مرا، در گلو چکد

1 چنان غم تو به آزار جان ما گستاخ که با رخ تو کند خوی آشنا گستاخ

2 قبای ناز چو پوشی بعد ازین یاد آر که می گشاد کسی بند این قبا گستاخ

3 نهال قد تو را رشک شاخ گل گفتم به شاخ گل نوزد بعد ازین صبا گستاخ

4 به عشق ساده رسد محرمی، نه عقل فضول کجاست قرب ادب پیشه و کجا گستاخ

1 آنم که تلخی ام ز غم افزون نوشته اند راز دلم به سینهٔ مجنون نوشته اند

2 چون گم شود جنون، که مسیحا دمان حسن حرز کرشمه بر لب افسون نوشته اند

3 نرخ خرابی دو جهان می کند از آن تاریخ های ناز تو بیرون نوشته اند

4 بر لوح زار نام شهیدان خیال تو لذت شناس زخم شبیخون نوشته اند

1 در محبت لب خشک و دل تر می خندد مست مخمور در این تنگ شکر می خندد

2 اهل دل خنده زنانند و نمی بیند کس لب این جمع به آیین دگر می خندد

3 ای کلیم، آتش ایمن، گل مقصود تو، چیست به تمنای محال تو شجر می خندد

4 دیده از شاهد امید فروبند و ببین که لب شام به صد ذوق سحر می خندد

1 هر کس که در بهار به صحرا برون رود عیش آن گهی کند که به ذوق جنون رود

2 عارف به خار و گل چو ببیند به روی دوست روزی دری گشاید و بیخود درون رود

3 حربا مجوی، بر اثر عشق رو، که گل رویش به مطلب است، ولی واژگون رود

4 سرچشمهٔ تراوش دشنام همت است هر ماجراکه بر سر دنیای دون رود

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی