آثار عرفی شیرازی

صفحه 21 از 58
58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 گفتگو عین صداع است ، ار چه سر گوشی بود بعد حیرت مایهٔ آرام خاموشی بود

2 بادهٔ حکمت کشیدم، نشئهٔ غفلت فزود در مزاج من خودی داروی بیهوشی بود

3 ماند اندر چون مسیحا بوددر اعجاز دم هر که او با آفتابش میل همدوشی بود

4 گر غرورت می دهد ره، تقوی میخانه گیر ای بسا تقوی که گردانی فراموشی بود

1 خرد دارالشفای جهل، محنت‌خانه می‌سازد خراب مستی‌ام، کاین هردو را ویرانه می‌سازد

2 چنان شایستهٔ عشقم که بعد از سوختن، گردون ز خاکم بلبل، از خاکسترم پروانه می‌سازد

3 دو روزی یاریت گشتم، مذاقم بی‌حلاوت شد مرا جام شراب و گریهٔ مستانه می‌سازد

4 چو تن‌ها گردم از غم‌های او صد هم‌نشین دارم میان بی‌غمان تنهایی‌ام دیوانه می‌سازد

1 دل خانه در این عالم ویرانه نگیرد قاصد به دیاری که رود، خانه نگیرد

2 دل خوش کن مردان خرابات بود عشق از شعر که در کعبه و بتخانه نگیرد

3 معنی به دلم باز شد، اما به زبانم این گنج روان، جای به ویرانه نگیرد

4 بگشا لب میگون، که لب شهد فروشم آفاق به شیرینی افسانه نگیرد

1 هر چه بگزیدم از آن کیش برهمن به بود هر که دیدم به در بتکده از من به بود

2 نالهٔ بلبلم آشفته به گلزار کشید ور نه از طرف چمن، گوشهٔ گلخن به بود

3 بزم داود بهشتم، در یعقوب زدم کز نوای شکرین ، تلخی شیون به بود

4 دوش در مجلس اصحاب نشستم، همه گوش هر چه نشنیدم از آن، طعن برهمن به بود

1 ز بهر داغ که مستان علاج می طلبند که جام می شکنند و زجاج می طلبند

2 فروغ مشعلهٔ شمع راه تیره دلان چراغ در دل شب های داج می طلبند

3 شکوه تاج شکستند و تخت مرگ زدند ز هم نهان تخت و تاج می طلبند

4 مباد لذت بیماری دل آنان را که اعتدال ز بهر مزاج می طلبند

1 از پی صید دگر، تا بجهاندی سمند ذوق رهایی نیافت، آهوی سر درکمند

2 در ره عشق ای بلا، مهلت گامی بس است جان سلامت روی، باد فدای گزند

3 رو که ستم می کند، بر من آرام دوست دل که فراغش مباد، سینه که بر ما درند

4 مانده طبیب اجل، عاجز و حیرت زده همنفس ساده لوح، گو که بسوزد سپند

1 کسی کو در تب عشق تو نبض خویشتن گیرد ز عیب خود پرستی ، هر زمان، بر مرد وزن گیرد

2 دم عیسی بخنداند گل امید صیادی که در فصل بهاران دام او مرغ چمن گیرد

3 مه کنعان به خواب است ، ای صبا، بر برهمن بگذر که گرگی ناگهان دنبال بوی پیرهن گیرد

4 از آن با عشق هرگز التفاتی نیست تقوا را که عاشق نکته با زاهد به کیش برهمن گیرد

1 تا قدم بر اثر نام و نشان خواهد بود گوشهٔ دامن ما وقف میان خواهد بود

2 می نمودند ملایک به ازل عشق به هم کاین گهر دست زد بی بصران خواهد بود

3 گر شود کون و مکان زیر و زبر در ره عشق صورت ناصیه بر خاک عیان خواهد بود

4 جز به بازار قیامت ، دل پرخون، زنهار مفروشید که این جنس گران خواهد بود

1 هر که را نشأ غیرت به سلامت باید در مصاف غم دل تاب اقامت باید

2 همت اندوده شدن باید ، اگر مرد غمی نه دعای غم و نفرین سلامت باید

3 جگر تشنه و فرسودگی پای کجاست گر کنی طی ره عشق علامت باید

4 تا نظر باز کنی جلوه کند دوست، ولی تا تو بیدار شوی صور قیامت باید

1 گر به دیرم طلبد مغبچه ی حور سرشت بیم دوزخ برم از یاد جو امید بهشت

2 نسبت سبحه و زنار دو صد رنگ آمیخت ور نه این رشته ی پیمانست که آدم بسرشت

3 عشرت رفته مجو باز، که دهقان فلک تخم هر کشته که بدرود دگر بار بکشت

4 ساغر می چو دهی بوسه ز پی نیز بده به ندامت بکشم گر که کنندم به بهشت

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی