58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار عرفی شیرازی / غزلیات عرفی شیرازی

غزلیات عرفی شیرازی

1 پیر کعنان چمنی گوشه ی بیت الحزن است هر کجا بوی گلی باد رساند چمن است

2 هر که از بندگی خویش مرا باز خرد بنده ی اویم اگر زاهد و گر برهمن است

3 حد حسن تو به ادراک نشاید دانست این سخن نیز به اندازه ی ادراک من است

4 هر کسی را قدم ما نبود در ره عشق هر که در جامه ی ما بود گدای کفن است

1 من نگویم که درین شهر ستمکاری هست همه دانند که ما را به تو بازاری هست

2 حد من نیست که در پیش تو گویم سخنی دوست داند که مرا قوت گفتاری هست

3 از ادب چشم من و ناز مپوشان رخ دوست این نگاهی است که شایسته دیداری هست

4 ساکن کعبه کجا، دولت دیدار کجا این قدر هست که در سایه ی دیواری هست

1 ما تشنه لب و چشمه ی حیوان نفس ماست درویش جهانیم و هما در قفس ماست

2 آن زهر پرستی که بود در شکرستان بیگانه ز خاییدن شکر مگس ماست

3 آن کعبه روانیم که در بادیه ی راز خاموشی جاوید فغان جرس ماست

4 از لذت امید تماشای تو مردن در باغ تمنا ثمر پیش رس ماست

1 امید صلح از آن با شکیب ایوب است که دشمن آشتی انگیز و دوست محجوب است

2 همین عطیه به هر حال خوشدلم دارد که هر چه رفت به عنوان خیر محسوب است

3 تهی بساطی این عهد بین که بی من و تو زمانه نازکش و آفتاب محبوب است

4 نسیم پیرهن می برد از هوش ور نه به رود نیل ز کنعان دو گام یعقوب است

1 به جز ریش بلا مرهم مبادا ریسه ریشان را عداوت با دل من باد زهر آلود نیشان را

2 به من بیگانگان را کی دل هم صحبتی ماند که با من صحبت غم می کند بیگانه خویشان را

3 دمی صد چشمه هایی ۰۰۰ از دلم سر آمد و شادم که محکم نیست ایمان محبت صبر کیشان را

4 نه با من با یکی از اهل دل دوستی می کن ولی در کار هست آخر سر زلف پریشان را

1 به گاه جلوه از آن ماه روی زیبا را که جان ز شرم نماید ز آستین ما را

2 نظر به حال دل آن پر غرود نگشاید که سیر دیده نبیند متاع یغما را

3 امید مغفرتت بس مرا که هم امروز که می کشد غمت انتقام فردا را

4 به این جمال چو آیی برون به معجز عشق ز کام خلق برم لذت تماشا را

1 تا خط به گرد آن لب شیرین شمایل است ابر میان عیسی و خورشید حایل است

2 از گل چه گونه پای به اندیشه بر کشم کاندیشه این چه در ره او، پای در گل است

3 از کفر عشق باز ندارم که روز حشر آموزگار کفر من است آن که سائل است

4 در ملک عشق کس نشناسد غم معاش سنگ و سفال کوجه ی ما پاره ی دل است

1 صد فوج عشوه از نظر من گذشته است تا شهسوار عشوه گر من گذشته است

2 چون نگذرد به جور که از راه تجربه بر ناله های بی اثر من گذشته است

3 بیچاره عافیت که ز وی تا بریده ام عمرش به جستن خبر من گذشته است

4 شادی به دستگیری من آمد، مرا نیافت صد تیره آب غم ز سر من گذشته است

1 تا کوکبه ی رحمت جاوید بلند است بخت طلب و طالع امید بلند است

2 آوازه ی رندی به جهان پست نگردد تا زمزمه ی جام ز جمشید بلند است

3 ما گلخنی یان بس که ز بد نامی راحت از سایه نشینان گل بید بلند است

4 چون شیونی یان همدمی ما نگرفتند از محفل ما نغمه ی ناهید بلند است

1 تحفهٔ مرهم نگیرد سینهٔ افکار ما سایهٔ گل برنتابد گوشهٔ دستار ما

2 باعثی دارد رواج، سبحه کو، تزویر کو تا ببندد صد گره بر رشتهٔ زنار ما

3 ما لب آلوده بهر توبه بگشاییم، لیک بانگ عصیان می‌زند ناقوس استغفار ما

4 آتش‌افروز تب هجریم و هرگز کس ندید جوش تبخال شفاعت بر لب زنهار ما

آثار عرفی شیرازی

58 اثر از غزلیات عرفی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات عرفی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی