1 التفاتی نیست با امید مطلوب مرا مرحمت با یاس باشد، خوی محبوب مرا
2 تا به حال من کند اندیشه های باطلش پیش او در آتش اندازید مکتوب مرا
3 زان حجاب افتاد و زین عم خانه می ناید برون دشمنی با خویش تا کی جان محبوب مرا
4 گفت و گو های دل شوریده ام باطل مدان بهره ی از هوشمندی هست مجذوب مرا
1 عشق کو تا در بیابان جنون آرد مرا تشنه سازد، بر لب دریای خون آرد مرا
2 در می طامات خوش لایعلقم، مطرب کجاست تا به هوش از نغمه های ارغنون آرد مرا
3 در بهشتم کن خدایا تا نمانم شرمسار تا که از شرم گنه دوزخ برون آرد مرا
4 می رود اندیشه ام در کعبه از دیر مغان می برد باری نمی دانم که چون آرد مرا
1 چرا خجل نکند چشم اشکبار مرا که آرزوی دل آورد در کنار مرا
2 به راه غشق نگیرم زشوق بال و پری که نی پیاده شمارند نی سوار مرا
3 فغان ز نشأ ی دون همتی، کزین شادم که هیچ کام نیارد به انتظار مرا
4 نه رام مردم اهلم نه صید مرشد شهر نشسته ام که نسیمی کند شکار مرا
1 به زهر تشنه لبم با شکر چه کار مرا دراز باد شبم با سحر چه کار مرا
2 مرا نشاط تماشا بس از بهشت وصال به قیمت کم و بیش ثمر چه کار مرا
3 ز بهر کاوش دل اهل درد نیش طلب من و نگاه تو، با نیشتر چه کار مرا
4 مرا فریب دهد ناله ای و به غم گوید ز من ترانه شنو با اثر چه کار مرا
1 هر دم زند هوس به چراغ دگر مرا رسوا کند ز شکوه ی داغ دگر مرا
2 گو بوی گل بسوز دماغم که داده اند از بهر بوی دوست دماغ دگر مرا
3 مشتاق شمع طورم و هر دم هجوم شوق آلوده می کند به چراغ دگر مرا
4 هر محرمی که می کنم از وی سراغ دوست محتاج می کند به سراغ دگر مرا
1 چراغ عشق به گلخن شود دلیل مرا شبی به گلخن خود می برد خلیل مرا
2 ز باغ وصل ثمر خواهم آن قدر که دهند کجا نظر به کثیر است و یا قلیل مرا
3 رو ای مگس به مگس ران مساز محتاجم که منفعل نکند بال جبرییل مرا
4 علاج تشتگی ام خون دل کند ور نه ز روی لب گذرد بند سلسبیل مرا
1 شب تا سحر کنم عجز، تا بوسم آستان را آخر سپارشی کن، بی درد پاسبان را
2 کین را به مهر مفروش ای عشق دوست دشمن زین بهترک فرا گیر یاران خرده دان را
3 تا کی فروشم آخر بی سود گوهر مهر هر چند گفته باشم من دوستم زیان را
4 من بلبل بهشتم اما درین گلستان در روز بد نهادم بنیاد آشیان را
1 نی مهر دوست دارم ، نی کین دشمنان را یک طور دوست دارم بی مهر و مهربان را
2 غم می کشد عنانم من هم شتاب دارم از هم دعا بگویند یاران شادمان را
3 مستانه گر بتازم، عیبم مکن که شوقش گرمی دهد به مرکب، نرمی دهد عنان را
4 گفتم به گوش توفیق، ای دشمن مروت تا کی فراق خرمن این مور ناتوان را
1 تا به کی معبچه ی می نوش و بیارا ایمان را تا به کی پیش بری لعمه ی شادروان را
2 این مزاری است که صد چون تو در و مدفون است که تو امروز بر و طرح کنی ایوان را
3 جمله در کشتی نوح اند حریفان در خواب ورنه هرگز ننشانید قضا توفان را
4 بحث با رد و قبول بت ترسا بچه است ور نه از کفر زبونی نبود ایمان را
1 به جز ریش بلا مرهم مبادا ریسه ریشان را عداوت با دل من باد زهر آلود نیشان را
2 به من بیگانگان را کی دل هم صحبتی ماند که با من صحبت غم می کند بیگانه خویشان را
3 دمی صد چشمه هایی ۰۰۰ از دلم سر آمد و شادم که محکم نیست ایمان محبت صبر کیشان را
4 نه با من با یکی از اهل دل دوستی می کن ولی در کار هست آخر سر زلف پریشان را