1 جهاندیدهای نام او ذیفنوس که کردی بر آوای بلبل فسوس
1 حکیمی بد و نام او مخسنوس که دانش همی دست او داد بوس
1 چو رفتند سوی جزیرۀ کیوس یکی مرد بدنام او منقلوس
1 یکی شاه بدنام او بخسلوس که با حیله و رنگ بود و فسوس
1 شمید و دلش موج بر زد ز جوش ز دل هوش و از جان رمیده خروش
1 درشتی دل شاه و نرمی دلش ندانی هویدا کنی حاصلش
1 بیکّی جزیره که نامش بلاش رسیدند شادی ز دل کرده لاش
1 مکن روز بر خویشتن بر بنفش به بازیچه پنجه مزن بر درفش
1 چو روزی که دارد به خاور گریغ هم از باختر بر زند باز تیغ
1 فزاینده شان خوبی از چهر ولاف سراینده شان از گلو زند واف