1 سخن مر سری را کند تاجدار سری را کند هم سخن چاه دار
1 بیک ماه بالا گرفت آن نهال فزون زانکه دیگر درختان بسال
1 نشست و همی راند بر گل سرشک از آن روزگار گذشته برشک
1 بجوشیدش از دیدگان خون گرم بدندان همی کند از تنش چرم
1 تو شیری و شیران بکردار غرم برو تا رهانی دلم را ز گرم
1 پریچهرگان رزم را دلپسند بپولاد پوشیده چینی پرند
1 هر آنجا که پاره شد از در درون شود استواری ز روزن برون
1 بفرمود تا آسنستان پگاه بیامد بنزدیک رخشنده ماه
2 بدو داد فرخنده دخترش را بگوهر بیاراست اخترش را
1 فرو کوفتند آن بتان را بگزر نه شان رنگ ماند و نه فرّ و نه برز
1 همی از پس رنجهای دراز به طرطا نیوش اندر آمد فراز