1 نشستند بر گاه ، ماه شاه چه نیکو بود گاه را شاه و ماه
1 فلاطوس برگشت و آمد براه بر حجرۀ وامق نیکخواه
1 بجوشید لشکر چو مور و ملخ کشیدند از کوه تا کوه نخ
2 زمینی همه روی او دیولاخ بدیدن درشت و به پهنا فراخ
1 بتندید عذرا چو مردان جنگ ترنجید بر بارگی تنگ تنگ
1 بدیشان نبد ز آتش مهر تیو بیک ره برآمد ز هر دو غریو
1 برو جست عذرا چو شیر نژند بزد دست و چشم ادانوش کند
1 چو رفتند سوی جزیرۀ کیوس یکی مرد بدنام او منقلوس
1 ز گرمی بر آن کوکبه بانگ زد که آن بانگ تب لرزه بر مانگ زد
1 جهان خیره ماند ز فرهنگ او از آن برز و بالا و اورنگ او
1 گرانمایه کاری بفرّ و شکوه برفت و شدند آن بآیین گروه