1 یکی دوستش بود توفان بنام بسی آزموده بنا کام و کام
1 زن بد کنش معشقولیه نام نبودش جز از بد دگر هیچ کام
1 چو راهی بباید سپردن بگام بود راندن تعبیه بی نظام
2 نقیبان ز دیدن بمانند کند گر ایشان همیشه نباشند غند
1 پدر گفت هر مس چرائی دژم نه همچون منی دلت مانده بغم
2 که این آلت من که شد ساخته نگردد همی هیچ پرداخته
1 بآیین یکی شهر شامس بنام یکی شهریار اندرو شادکام
2 فلقراط نام از در مهتری هم از تخم آقوس بن مشتری
1 هر آنجا که پاره شد از در درون شود استواری ز روزن برون
1 جزیره یکی بد بیونان زمین کروتیس بدنام [و] شهری گزین
1 مرا در دل این بود رای و گمان که کار من و تو بود همچنان
2 کجا پیش از این کار افروتشال که بود الفتیشش هماره همال
1 کسی کرد نتوان ز زهر انگبین نسازد ز ریکاشه کس پوستین
1 جهان خیره ماند ز فرهنگ او از آن برز و بالا و اورنگ او