1 بیک ماه بالا گرفت آن نهال فزون زانکه دیگر درختان بسال
1 چو سر کفته شد غنچۀ سرخ گل جهان جامه پوشید همرنگ مل
1 بزرینه جام اندرون لعل مل فروزنده چون لاله بر زرد گل
1 سپه پهلوان بود با شاه جم بخّم اندرون شاد و خرّم ببم
1 بر آن راهداران جوینده کام یکی مهتری بد دیانوش نام
1 یکی تیز پائی و دانوش نام گذشته برو بر بسی کام و دام
1 هزاران بدش اندرون طاق و خم به بجکم درش نقش باغ ارم
1 تو شیری و شیران بکردار غرم برو تا رهانی دلم را ز گرم
1 بجوشیدش از دیدگان خون گرم بدندان همی کند از تنش چرم
1 بدل گفت اگر جنگجوئی کنم بپیکار او سرخ رویی کنم
2 بگریند مر دوده و میهنم که بی سر ببینند خسته تنم