1 سخنور چو رای روان آورد سخن بر زبان ردان آورد
1 درشتی دل شاه و نرمی دلش ندانی هویدا کنی حاصلش
1 حکیمی بد و نام او مخسنوس که دانش همی دست او داد بوس
1 شب از حملۀ روز گردد ستوه شود پرّ زاغش چو پرّ خروه
1 به پیشش بغلتید وامق بخاک ز خون دلش خاک همرنگ لاک
1 همی گفت و پیچید بر خشک خاک ز خون دلش خاک همرنگ لاک
1 ز دریا بخشکی برون آمدند ز بر بر سوی زیفنون آمدند
1 همانگه سپاه اندر آمد بجنگ سپه همچو دریا و دریا چو گنگ
1 به فرزند باقیست کام پدر به فرزند زنده ست نام پدر
2 نه من کمتر از اندر وسم بمهر نه هارو و نه نیز عذرا بچهر
1 سلیسون شه فرّخ اخترش بود فلقراط شه را برادرش بود