چهار پایی کش پیکر از هنر از عنصری بلخی قصیده 35
1. چهار پایی کش پیکر از هنر هموار
نگار گر ننگارد چو او بخامه نگار
...
1. چهار پایی کش پیکر از هنر هموار
نگار گر ننگارد چو او بخامه نگار
...
1. نوروز فراز آمد و عیدش باثر بر
نز یکدیگر و هر دو زده یک بدگر بر
...
1. از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
...
1. هزار گونه زره بست زلف آن دلبر
ز مشک حلقه شده بر شکست یکدیگر
...
1. نه خفته ست آن سیه چشم و نه بیدار
نه مستست آن سیه زلف و نه هشیار
...
1. گر از عشقش دلم باشد همیشه زیر بار اندر
چرا گم شد رخش باری بزلف مشکبار اندر
...
1. نگاری که بد طیلسان پرنیانش
بزر از چه منسوج شد پرنیانش
...
1. مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال
نیک وقت و نیک جشن و نیک روز و نیک حال
...
1. اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
...
1. خدایگان خراسان و آفتاب کمال
که وقف کرد برو ذوالجلال عزّو جلال
...
1. پیام داد بمن بنده دوش باد شمال
ز حضرت ملک مال بخش دشمن مال
...
1. نوروز بزرگ آمد آرایش عالم
میراث بنزدیک ملوک عجم از جم
...