8 اثر از قصاید عنصری بلخی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید عنصری بلخی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار عنصری بلخی / قصاید عنصری بلخی

قصاید عنصری بلخی

1 نه خفته ست آن سیه چشم و نه بیدار نه مستست آن سیه زلف و نه هشیار

2 یکی بیدار طبع و خفته صورت یکی هشیار طبع و مست کردار

3 سر جعد و سر زلفش نگه کن چو خطّ دایره برسیم گلنار

4 یکی شد مستوی بی رنج مسطر یکی شد منحنی بی رنج پرگار

1 گر از عشقش دلم باشد همیشه زیر بار اندر چرا گم شد رخش باری بزلف مشکبار اندر

2 اگر طعنه زند قدّش بسر و جویبار اندر چرا رخنه کند غمزه ش بتیغ ذوالفقار اندر

3 شکسته زلف مشک افشان بگرد روی یار اندر بشیطانی نیت ماند بیزدانی نگار اندر

4 جفا گوئی گرفتستی وفا را در کنار اندر تو پنداری گل سوری شکفتستی بقار اندر

1 نگاری که بد طیلسان پرنیانش بزر از چه منسوج شد پرنیانش

2 نگاری که نوروز کرد از درختان چرا باز بسترد باد خزانش

3 خصومت کند باغ با باد ازیرا که بستد همه زیور گلستانش

4 نه بویست با حلّۀ مشک بیدش نه رنگست با کلۀ ارغوانش

1 مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال نیک وقت و نیک جشن و نیک روز و نیک حال

2 فال فیروزی و زرّست : آسمان و بوستان کان یکی پیروزه جامه است این دگر زرّین نهال

3 گرد برگ زرد او بر چفته شاخ زرد خوش راست پنداری که بدر آویختستی از هلال

4 بگذرد باد شمال ایدون که نشناسی که او دستهای ناقد زرّست یا باد شمال

1 اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال مرا ببین که ببینی کمال را بکمال

2 من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال

3 همه کس از قبل نیستی فغان دارند گه ضعیفی و بیچارگی و سستی حال

4 من آن کسم که فغانم بچرخ زهره رسید ز جود آن ملکی کم ز مال داد ملال

1 خدایگان خراسان و آفتاب کمال که وقف کرد برو ذوالجلال عزّو جلال

2 یمین دولت و دولت بدو نموده هنر امین ملت و ملت بدو گرفته جمال

3 همی خدای ز بهر بقای دولت او از آفرینش بیرون کند فنا و زوال

4 یکی درخت بر آمد ز جود او بفلک که برگ او همه جاه است و بار او همه مال

1 پیام داد بمن بنده دوش باد شمال ز حضرت ملک مال بخش دشمن مال

2 که شمر شکر بحضرت رسید و بپسندید خدایگان جهان خسرو خجسته خصال

3 توهم شعرا کی رسد بحضرت تو کجا بلند بود با جلال عرش تلال

4 ثنا بسنده کند تا عطاش فرض شود سخای او بشناسد گه نوال و جدال

1 نوروز بزرگ آمد آرایش عالم میراث بنزدیک ملوک عجم از جم

2 بر دولت شاه ملکان فرّخ و فیروز آن قبلۀ فخر و شرف گوهر آدم

3 سالار خراسان ملک عالم عادل از جملۀ شاهان بهمه فضل مقدم

4 گردون بر او جز که بخدمت نکند کار دولت بر او جز که بطاعت نزند دم

1 امید نیکی و تاج ملوک و صدر کرام بزرگ خسرو آزادگان و فخر انام

2 بمین دولت و دولت بدو همیشه عزیز امین ملت و ملت بدو گرفته نظام

3 سپهر کلی و جزوی بدو نموده هنر جهان علوی و سفلی بدو گرفته قوام

4 اگر نبودی از بهر ملک او نبدی نه چرخ را حرکات و نه خاکرا آرام

1 آن زلف سرافکنده بر آن عارض خرّم از بهر چه چیزست بدان بوی و بدان خم

2 هر چند همی مالد خمّش نشود راست هر چند همی شوید بویش نشود کم

3 انگیخته از هم همه و آمیخته با هم آویخته اندر هم و توده شده بر هم

4 آنکس که یمین است و امین دولت و دین را زیبا ملک غازی شاهنشه عالم

آثار عنصری بلخی

8 اثر از قصاید عنصری بلخی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید عنصری بلخی شعر مورد نظر پیدا کنید.