1 گفتم نشان ده از دهن ای ترک دلستان گفتا ز نیست ، نیست نشان اندرین جهان
2 گفتم که ساعتی ببر من فرونشین گفتا که باد سرد زمانی فرو نشان
3 گفتم که باد سرد زیان داردت همی گفتا ز باد سرد رسد لاله را زیان
4 گفتم که گلستانت همه ساله پرگلست گفتا که گل غریب نباشد بگلستان
1 چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان بیروان تن پیکری پاکیزه چون بی تن روان
2 گر بجنبانیش آبست ، ار بلرزانی درخش ور بیندازیش تیرست ، ار بدو یازی کمان
3 از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد از گمان آگاه نه در دل بود همچون گمان
4 آینه دیدی بر او گسترده مروارید خرد ریزۀ الماس دیدی بافته بر پرنیان
1 قویست دین محمد بآیت فرقان چنانکه حجت سلطان به رایت سلطان
2 یمین دولت و پیراسته بتیغش ملک امین ملت و آراسته بدو ایمان
3 ز خیر هرچه رسول خدای را خبرست همی نماید از سایۀ خدای عیان
4 رسول گفت که بیغوله های روی زمین مرا همه بنمودند از کران بکران
1 خدایگان بزرگ آفتاب ملک زمن امام عصر خداوند خسرو ذوالمن
2 یمین دولت و دولت بدو قوی ز شرف امین ملت و ملت بدو تهی ز فتن
3 بطبع رغبت نیکی کند چنانکه همی بطبع او نبرد دیو جز به نیکی ظن
4 دراز دست بدان شد چنین که کوته کرد ز طبع خویش بپرهیز دست اهریمن
1 بفال نیک و بفرخنده روزگار ، جهان بسان دولت شاه جهان شدست جوان
2 اگر ز گوهر ناسفته ابر شد چو صدف چرا شد از گل ناکشته دشت چون بستان
3 فکند شادروانی بدشت باد صبا که تار و پودش هست از زبر جد و مرجان
4 چو مجلس ملک الشرق از نثار ملوک بجعفری و بعدلی نهفته شادروان
1 بدان گردیست آن سیمین زنخدان بدان خمیدگی زلفین جانان
2 یکی گوئی که از کافور گوییست یک گوئی که هست از مشگ چوگان
3 چه چیزست آن خط مشکین و آن لب که دارد رنگ راح و بوی ریحان
4 یکی مانند مشک اندوه لاله است یکی مانند زهر آلوده پیکان
1 لاله دارد توده توده ریخته بر پرنیان مشک دارد حلقه حلقه بافته بر ارغوان
2 تخت بزّازست یا رب یا فروزان لاله زار طبل عطارست یا رب یا شکفته بوستان
3 گر نتابد زلف مشکین اندرو خود گم شود بافته دارد همیشه زلف را از بهر آن
4 او بزلف خویش درگر گم نشد پس من ز دور چون بدو در گم شدستم ، نادرست این داستان
1 شه مشرق و شاه زابلستانی خداوند اقران و صاحبقرانی
2 بدولت یمینی بملت امینی مر این هر دو را اصل یمن و امانی
3 تو محمود نامی و محمود کاری تو محمود رایی و محمود جانی
4 زمانه دلست و تو او را ضمیری بزرگی تن است تو او را روانی
1 گل خندان خجل گردد بهاری که تو رنگ از بهار و گل به آری
2 بسیم ومشک نازد جان ازیرا که سیمین عارض و مشکین عذاری
3 نگار قندهاری قند لب نیست تو قندین لب نگار قندهاری
4 بمشکین زلف شهر آشوب ماهی بجادو غمزه جان آهنج خاری
1 ای شکسته زلف یار از بسکه تو دستان کنی دست دست تست اگر با ساحران پیمان کنی
2 گاه بر ماه دو هفته گرد مشک آری پدید گاه مر خورشید را در غالیه پنهان کنی
3 گاه بی جوش از بر گلبرگ بر جوشی همی گاه بی مشک از بر کافور مشک افشان کنی
4 سامری از ساحری بر زرّ گوساله نکرد نیم از آن هرگز که تو با عارض جانان کنی