11 اثر از غزلیات در دیوان اشعار عبید زاکانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار عبید زاکانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار عبید زاکانی

1 شرم دار ایدل از این دهر رهائی تا چند بیخودی تا به کی و بیهده رائی تا چند

2 نیست کار تو به سامان و کیائی به نوا غره گشتن به چنین کار و کیائی تا چند

3 با چنین مال و بقائی و متاعی که تراست لاف قارونی و دعوی خدائی تا چند

4 تن مقیم حرم و دل به خرابات مغان کرده زنهار نهان زیر عبائی تا چند

1 دلم زین بیش غوغا بر نتابد سرم زین بیش سودا بر نتابد

2 ز شوقت بر دل دیوانهٔ ماست غمی کان سنگ خارا بر نتابد

3 غمت را گو بدار از جان ما دست که این ویرانه یغما بر نتابد

4 بیا امشب مگو فردا که اینکار دگر امروز و فردا بر نتابد

1 ز سوز عشق من جانت بسوزد همه پیدا و پنهانت بسوزد

2 ز آه سرد و سوز دل حذر کن که اینت بفسرد آنت بسوزد

3 مبر نیرنگ و دستان پیش او کو به صد نیرنگ و دستانت بسوزد

4 به دست خویشتن شمعی نیفروز که در ساعت شبستانت بسوزد

1 وداع کعبهٔ جان چون توان کرد فراقش بر دل آسان چون توان کرد

2 طبیبم میرود من درد خود را نمیدانم که درمان چون توان کرد

3 مرا عهدیست کاندر پاش میرم خلاف عهد و پیمان چون توان کرد

4 به کفر زلفش ایمان هرکه آورد دگر بارش مسلمان چون توان کرد

1 عاشق شوریده ترک یار نتوانست کرد صبر بی‌دل کرد و بی‌دلدار نتوانست کرد

2 جان چو با عشق آشنا شد از خرد بیگانه گشت همدمی زین بیش با اغیار نتوانست کرد

3 راستی را حق به دستش بود انکارش مکن مدعی را محرم اسرار نتوانست کرد

4 نام سرمستان عاشق پیش مستوران نگفت هیچکس منصور را بردار نتوانست کرد

1 علی‌الصباح که نرگس پیاله بردارد سمن به عزم صبوحی کلاله بردارد

2 چکاوک از سرمستی خروش در بندد ز شوق بلبل دلخسته ناله بردارد

3 به صد جمال درآمد عروس گل به چمن صباش دامن گلگون غلاله بردارد

4 وجوه قرض میم هست لیک میترسم که می‌فروشم نام از قباله بردارد

1 خرم آن کس که غم عشق تو در دل دارد وز همه ملک جهان مهر تو حاصل دارد

2 جور و بیداد و جفا کردن و عاشق کشتن زیبد آنرا که چنین شکل و شمایل دارد

3 عاشق دلشده را پند خردمند چه سود رند دیوانه کجا گوش به عاقل دارد

4 مبتلائیست که امید خلاصش نبود هرکه بر پای دل از عشق سلاسل دارد

1 ناگاه هوش و صبر من آن دلربا ببرد چشمش به یک کرشمه دل از دست ما ببرد

2 بنمود روی خوب و خجل کرد ماه را بگشاد زلف و رونق مشگ ختا ببرد

3 تاراج کرد دین و دل از دست عاشقان سلطان نگر که مایهٔ مشتی گدا ببرد

4 جان و دلی که بود مرا چون به پیش او قدری نداشت هیچ ندانم چرا ببرد

1 پیوسته چشم شوخت ما را فکار دارد آن ترک مست آخر با ما چکار دارد

2 با زلف بیقرارش دل مدتی قرین شد این رسم بیقراری زو یادگار دارد

3 خرم کسی که با تو روزی به شب رساند یا چون تو نازنینی شب در کنار دارد

4 رشگ آیدم همیشه بر حال آن سگی کو بر خاک آستانت وقتی گذار دارد

1 یار پیمان شکنم با سر پیمان آمد دل پر درد مرا نوبت درمان آمد

2 این چه ماهیست که کاشانهٔ ما روشن کرد وین چه شمعیست که بازم به شبستان آمد

3 بخت باز آمد و طالع در دولت بگشاد مدعی رفت و مرا کار به سامان آمد

4 می بیارید که ایام طرب روی نمود گل بریزید که آن سرو خرامان آمد

آثار عبید زاکانی

11 اثر از غزلیات در دیوان اشعار عبید زاکانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار عبید زاکانی شعر مورد نظر پیدا کنید.