نقش روی توام از پیش نظر مینرود از عبید زاکانی غزل 37
1. نقش روی توام از پیش نظر مینرود
خاطر از کوی توام جای دگر مینرود
1. نقش روی توام از پیش نظر مینرود
خاطر از کوی توام جای دگر مینرود
1. گرم عنایت او در بروی بگشاید
هزار دولتم از غیب روی بنماید
1. دوش اشکم سر به جیحون میکشید
دل بدان زلفین شبگون میکشید
1. هرگز کسی به خوبی چون یار ما نباشد
مه را نظیر رویش گفتن روا نباشد
1. دوش لعلت نفسی خاطر ما خوش میکرد
دیده میدید جمال تو و دل غش میکرد
1. مردیم و یار هیچ عنایت نمیکند
واحسرتا که بخت عنایت نمیکند
1. ز کوی یار زمانی کرانه نتوان کرد
جز آستانهٔ او آشیانه نتوان کرد
1. بی روی یار صبر میسر نمیشود
بیصورتش حباب مصور نمیشود
1. سعادت روی با دین تو دارد
غنیمت خانهٔ زین تو دارد
1. لعل نوشینش چو خندان میشود
در جهان شکر فراوان میشود
1. باد صبا جیب سمن برگشاد
غلغل بلبل به چمن در فتاد
1. کجا کسیکه مرا مژدهٔ چمانه دهد
علیالصباح به من بادهٔ شبانه دهد