در خانه تا قرابهٔ ما پر شراب از عبید زاکانی غزل 25
1. در خانه تا قرابهٔ ما پر شراب نیست
ما را قرار و راحت و آرام و خواب نیست
1. در خانه تا قرابهٔ ما پر شراب نیست
ما را قرار و راحت و آرام و خواب نیست
1. دلی که بستهٔ زنجیر زلف یاری نیست
به پیش اهل نظر هیچش اعتباری نیست
1. بیش از این برگ فراق رخ جانانم نیست
بیش از این قوت سرپنجهٔ هجرانم نیست
1. سر نخوانیم که سودا زدهٔ موئی نیست
آدمی نیست که مجنون پریروئی نیست
1. نه به ز شیوهٔ مستان طریق ورائی هست
نه به ز کوی مغان گوشهای و جائی هست
1. دوشم غم تو ملک سویدا گرفته بود
دودم ز سینه راه ثریا گرفته بود
1. ز من مپرس که بر من چه حال میگذرد
چو روز وصل توام در خیال میگذرد
1. دردا که درد ما به دوایی نمیرسد
وین کار ما به برگ و نوایی نمیرسد
1. نسیم خاک مصلی و آب رکن آباد
غریب را وطن خویش میبرد از یاد
1. دلم ز عشق تبرا نمیتواند کرد
صبوری از رخ زیبا نمیتواند کرد
1. ساقیا باز خرابیم بده جامی چند
پختهای چند فرو ریز به ما خامی چند
1. ترا که گفت که با ما وفا نشاید کرد
دروغ گفت چه باشد چرا نشاید کرد