ایزد به تو زینت از حکیم نزاری قهستانی رباعی 73
1. ایزد به تو زینت جهانبانی داد
گوش شنوایی و زباندانی داد
1. ایزد به تو زینت جهانبانی داد
گوش شنوایی و زباندانی داد
1. هر دم زدنی فلک دگرگون گردد
هر دون سخی ای و هر سخی دون گردد
1. هر لحظه دمم غمت فرو میبندد
در آمد و شد گره برو میبندد
1. هر کز تو برید، کی کجا پیوندد؟
بیگانه به آشنا کجا پیوندد؟
1. ما را غم تو زیر و زبر می دارد
هر روز ز هر روز بتر می دارد
1. ای شمس سرت میل به پستی دارد
چشمت هوس خاک پرستی دارد
1. جانست شراب ترک جان نتوان کرد
زو گر چه گرانست کران نتوان کرد
1. گر عزم شرایع و سن خواهم کرد
ور قصد چمانه و چمن خواهم کرد
1. آمد به برم یار و شبیخون آورد
بر دست گرفته جام گلگون آورد
1. آن روز نگر که جان کم تن گیرد
یا عادت تو طبیعت من گیرد
1. سودای تو دست در گریبانم زد
اندوه تو چون صاعقه بر جانم زد
1. بزمی است که اهل دل چنین جا باشد
کز هشت درش بهشت پیدا باشد