کفر از سر زلفین از حکیم نزاری قهستانی رباعی 61
1. کفر از سر زلفین تو در عین حق است
گل از رخ زیبای تو اول ورق است
1. کفر از سر زلفین تو در عین حق است
گل از رخ زیبای تو اول ورق است
1. بیداد ز عقل و خرد و هوش و دل است
فریاد ز باد و آتش و آب و گل است
1. تشنیع که می زنند بر من چهار است
بار دل اهل دل هم از نااهل است
1. خودین چه کند چون نظرش کوتاه است
او حب و غریب و بر صراطش راه است
1. در هر دوری عاشق و معشوقی هست
گویم حکم برفتست ز مبدای الست
1. گوید به من که چونی و حالت چیست
از مرگ بتر که بی تو می باید زیست
1. بس خلق که بر آمده (و) رفته گریست
نا رفته در این گنبد درد آماده کیست
1. من مستم و مستی من از بی خبریست
ای بی خبران آنک خبر دارد کیست؟
1. دیر آمد و زود برفت و ما را بگذاشت
آری سر ما مگر ازین بیش نذاشت
1. جل صبح خمیر خاک آدم که سرشت
زان قوم نیم که ترسم از دوزخ زشت
1. زان طایفه نیستم که نازم به بهشت
بازش که برون کرد و که بردش به بهشت
1. ای مطلع آفتاب رخشان، رایت
نه طیره ی طلعت جهان آرایت