جام جم سعد دین از حکیم نزاری قهستانی رباعی 37
1. جام جم سعد دین نزاری اینست
با هم نفسی که دم بر آری اینست
...
1. جام جم سعد دین نزاری اینست
با هم نفسی که دم بر آری اینست
...
1. آن کس که ورای کفر و ایمان من اوست
مجموعه خاطر پریشان من اوست
...
1. مخموری ما ز مستی مستی اوست
بی مایی ما و نیستی هستی اوست
...
1. آنجا که به فال نیست آزردن دوست
واجب کند از دوست ستم بردن دوست
...
1. ای گوشت خران دنبه ارزان نیکوست
هر چند گران خرند ارزان نیکوست
...
1. ای یار حجاب ما همه از ماییست
کثرت همه از ماست که در یکتا نیست
...
1. در دیده ی ابر این زمستان نم نیست
گویی که مگر آب به دریا هم نیست
...
1. ای یار اگر از بدو ازل وصلی نیست
پس متقلبات عصر را اصلی نیست
...
1. خون آمد و پیراهن چشمم بگرفت
خوش یافت مگر مأمن چشمت بگرفت
...
1. ختمست به غمزه دلبری بر چشمت
مستست چو چشم نرگس تر چشمت
...
1. گفتی که کی آمد و کجا بود و کجاست؟
چندین حیرت در رهت ای دوست چراست؟
...
1. از دست رقیبان مخالف چپ و راست
با یارم اگر وصل نمی آید راست
...