1 نه در خور اوییم و نه او لایق ماست عذرا نتوان گفت که او وامق ماست
2 اینجا همه او دگر چه می پنداری ما عاشق او نه ایم او عاشق ماست
1 معموری روزگار ویرانی ماست جمعیت احباب پریشانی ماست
2 آه از عدم عقل که در ملک وجود چندین خلل از بی سر و سامانی ماست
1 هر دم که خیال از نظرم بگذشتست صد نیز جفا بر جگرم بگذشتست
2 چون شرح دهم که تا رفتم ز برت از حادثه ها چه بر سرم بگذشتست
1 آسوده دلی که زیر بار غم تست خوش خفته سری که بر کنار غم تست
2 گر هست سری که بر کرانست از غم آنست که در میان کار غم تست
1 محصول من از باده پرستی غم تست مقصود ز هشیاری و مستی غم تست
2 گر می نخورم و گر خورم هر دو یکیست سرمایه ی نیستی و هستی غم تست
1 از روی تو در نظر خیالی ماندست وز وصل تو در سرم محالی ماندست
2 بیرون رود و بگذرد آخر روزی در طالع من اگر و بالی ماندست
1 این دست اگر چه زیر سرها بودست جز زیر سر او جمله سودا بودست
2 هر چند نه حد ماست وصل چو تویی از بدو ازل حواله ما بودست
1 گفتم که برای ما قرینی بفرست گر گندمیی نیست جوینی بفرست
2 حالی چو ضرورت و مهم دارم زود تا زان برسد به نقد زینی بفرست
1 درد سر بنده را مداوا بفرست یعنی قدری می مصفا بفرست
2 با او سخنی است به خلوت ما را آن یارک فیروزه قبا را بفرست
1 در مذهب عاشقان قراری دگر است این باده عشق را قراری دگر است
2 هر علم که در مدرسه حاصل کردم کاری دگرست و عشق کاری دگرست