1 بیا ساقی که لعل پالوده را بیاور بشوی این غم آلوده را
2 فروزنده لعلی که ریحان باغ ز قندیل او برفروزد چراغ
3 چو فرخ بود روزی از بامداد همه مرد را نیکی آید به یاد
4 به خوبی نهد رسم بنیادها ز دولت به نیکی کند یادها
1 بیا ساقی آن جام آیینه فام به من ده که بر دست به جای جام
2 چو زان جام کیخسرو آیین شوم بدان جام روشن جهان بین شوم
3 بیا تا ز بیداد شوئیم دست که بی داد نتوان ز بیداد رست
4 چه بندیم دل در جهان سال و ماه که هم دیو خانست و هم غول راه
1 بیا ساقی آن راوق روح بخش به کام دلم درفشان چون درخش
2 من او را خورم دلفروزی بود مرا او خورد خاک روزی بود
3 چه نیکو متاعیست کار آگهی کزین قد عالم مبادا تهی
4 ز عالم کسی سر برآرد بلند که در کار عالم بود هوشمند
1 بیا ساقی آن آتش توبه سوز به آتشگه مغز من برفروز
2 به مجلس فروزی دلم خوش بود که چون شمع بر فرقم آتش بود
3 خردمند را خوبی از داد اوست پناه خدا ایمن آباد اوست
4 کسی کو بدین ملک خرسند نیست به نزدیک دانا خردمند نیست
1 بنام بزرگ ایزد داد بخش که ما را ز هر دانش او داد بخش
2 خداوند روزی ده دستگیر پناهنده را از درش ناگزیر
3 فروزندهٔ کوکب تابناک به مردم کن مردم از تیره خاک
4 توانا و دانا به هر بودنی گنه بخش بسیار بخشودنی
1 سرنامه نام جهاندار پاک برازنده رستنیها ز خاک
2 بلندی ده آسمان بلند گشایندهٔ دیدهٔ هوشمند
3 جهان آفرین وز جهان بی نیاز به هنگام بیچارگی چارهساز
4 زمین را به مردم برآراست چهر کمر بست گردش ز گردان سپهر
1 بیا ساقی از باده بردار بند بپیمای پیمودن باد چند
2 خرابم کن از باده جام خاص مگر زین خرابات یابم خلاص
3 خرامیدن لاجوردی سپهر همان گردبر گشتن ماه و مهر
4 مپندار کز بهر بازی گریست سراپردهای این چنین سرسریست
1 بیا ساقی از من مرا دور کن جهان از میلعل پر نور کن
2 میی کو مرا ره به منزل برد همه دل برند او غم دل برد
3 جهان گر چه آرامگاهی خوشست شتابنده را نعل در آتشست
4 دو در دارد این باغ آراسته در و بند ازین هر دو برخاسته
1 بیا ساقی آن خون رنگین رز درافکن به مغزم چو آتش بخز
2 میی کز خودم پای لغزی دهد چو صبحم دماغ دو مغزی دهد
3 کجا بودی ای دولت نیک عهد به درگاه مهدی فرود آر مهد
4 چو آیی به درگاه مهدی فرود به مهد من آور ز مهدی درود