1 بیا ساقی از می مرا مست کن چو می در دهی نقل بر دست کن
2 از آن می که دل را برو خوش کنم به دوزخ درش طلق آتش کنم
3 برومند باد آن همایون درخت که در سایه او توان برد رخت
4 گه از میوه آرایش خوان دهد گه از سایه آسایش جان دهد
1 بیا ساقی آن شربت جانفزای به من ده که دارم غمی جانگزای
2 مگر چون بدان شربت آرم نشاط غمی چند را در نوردم بساط
3 چو صبح از دم گرگ برزد زبان به خفتن درآمد سگ پاسبان
4 خروس غنوده فرو کوفت بال دهل زن بزد بر تبیره دوال
1 بیا ساقی آن راوق روح بخش به کام دلم درفشان چون درخش
2 من او را خورم دلفروزی بود مرا او خورد خاک روزی بود
3 چه نیکو متاعیست کار آگهی کزین قد عالم مبادا تهی
4 ز عالم کسی سر برآرد بلند که در کار عالم بود هوشمند
1 بیا ساقی آن آتش توبه سوز به آتشگه مغز من برفروز
2 به مجلس فروزی دلم خوش بود که چون شمع بر فرقم آتش بود
3 خردمند را خوبی از داد اوست پناه خدا ایمن آباد اوست
4 کسی کو بدین ملک خرسند نیست به نزدیک دانا خردمند نیست
1 بیا ساقی آن آب جوی بهشت درافکن بدان جام آتش سرشت
2 از آن آب و آتش مپیچان سرم به من ده کز آن آب و آتش ترم
3 چه فرخ کسی کو بهنگام دی نهد پیش خود آتش و مرغ ومی
4 بتی نار پستان بدست آورد که در نار بستان شکست آورد
1 سرنامه نام جهاندار پاک برازنده رستنیها ز خاک
2 بلندی ده آسمان بلند گشایندهٔ دیدهٔ هوشمند
3 جهان آفرین وز جهان بی نیاز به هنگام بیچارگی چارهساز
4 زمین را به مردم برآراست چهر کمر بست گردش ز گردان سپهر
1 بیا ساقی از شادی نوش و ناز یکی شربتآمیز عاشق نواز
2 به تشنه ده آن شربت دلفریب که تشنه ز شربت ندارد شکیب
3 سپندی بیار ای جهاندیده پیر بر آتش فشان در شبستان میر
4 که چشمک زنان پیشهای میکنم ز چشم بد اندیشهای میکنم
1 بیا ساقی از باده بردار بند بپیمای پیمودن باد چند
2 خرابم کن از باده جام خاص مگر زین خرابات یابم خلاص
3 خرامیدن لاجوردی سپهر همان گردبر گشتن ماه و مهر
4 مپندار کز بهر بازی گریست سراپردهای این چنین سرسریست
1 بیا ساقی آن خون رنگین رز درافکن به مغزم چو آتش بخز
2 میی کز خودم پای لغزی دهد چو صبحم دماغ دو مغزی دهد
3 کجا بودی ای دولت نیک عهد به درگاه مهدی فرود آر مهد
4 چو آیی به درگاه مهدی فرود به مهد من آور ز مهدی درود
1 بنام بزرگ ایزد داد بخش که ما را ز هر دانش او داد بخش
2 خداوند روزی ده دستگیر پناهنده را از درش ناگزیر
3 فروزندهٔ کوکب تابناک به مردم کن مردم از تیره خاک
4 توانا و دانا به هر بودنی گنه بخش بسیار بخشودنی