سپیده چو سر برزد از باختر از نظامی گنجوی خمسه 55
1. سپیده چو سر برزد از باختر
سپاهی به خاور فرو برد سر
1. سپیده چو سر برزد از باختر
سپاهی به خاور فرو برد سر
1. بیا ساقی آن رنگ داده عبیر
که رنگش ز خون داد دهقان پیر
1. بیا ساقی آن جام گوهر فشان
به ترکیب من گوهری در نشان
1. بیا ساقی آن آب آتش خیال
درافکن بدان کهرباگون سفال
1. بیا ساقی آن جام رخشنده می
به کف گیر بر نغمهٔ نای و نی
1. بیا ساقی آن خاک ظلمات رنگ
بجوی و بیار آب حیوان به چنگ
1. بیا ساقی آن میکه او دلکشست
به من ده که می در جوانی خوشست
1. بیا ساقی آن باده بردار زود
که بی باده شادی نشاید نمود
1. بیا ساقی آن جام روشن چو ماه
به من ده به یاد زمین بوس شاه