29 اثر از غزلیات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی

1 عالمی در شادی و ما را غم است این غم ما از برای عالم است

2 چشم غیرت بین ما را نور نیست هر کجا سوریست آنجا ماتم است

3 روزگارم زخمها بسیار زد زخم تو آن زخمها را مرهم است

4 جان سلیمان است و دل خاتم در آن نقش روی دوست اسم اعظم است

1 سر نهادیم بسودای کسی کاین سر ازوست نه همین سر که تن و جان و جهان یکسر ازوست

2 گر گل افشاند و گر سنگ زند چتوان کرد مجلس و ساقی و مینا و می و ساغر ازوست

3 کر بتوفان شکند یا که بساحل فکند ناخداییست که هم کشتی و هم صرصر ازوست

4 من بدل دارم و شاهد برخ و شمع بسر آنچه پروانه ی دلسوخته را در پر ازوست

1 زان شعله که در دلم نهان است افسرده زبانه ی زمان است

2 گر دود بر آید از نهادم این سوزنه در خور بتان است

3 اندام تو گلبنی که خارش خارا و حریر و پرنیان است

4 آسایش دوستان از این است آرایش بوستان از آن است

1 قاصدی مژده رسان در راه است روز آراستن خرگاه است

2 صبح عیداست و جهان تا بجهان خرم از دولت شاهنشاه است

3 بر من و واپسیم عیب مکن همه جا مقصد من همراه است

4 چاه با راه در این پرده یکیست راه یوسف سوی مصر از چاه است

1 ای جمالت شمع هر جا محفلی ست از خیالت پرتوی با هر دلی ست

2 چون منی را با تو بودن مشکل است ورنه آسان با تو هرجا مشکلی ست

3 برفشان اشکی بخاک راه دوست گل از آنجا سرزند کانجا گلی ست

4 رو بسویش نه که رویش سوی تست بی قبولش نیست هرجا مقبلی ست

1 چشم صاحبنظران خیره بر آن ایوان است که بهر سو نگری حلوه که جانان است

2 عکسها در نظر آیند ولی یک اصل است جسمها جلوه گر آینده ولی یک جان است

3 دیده ی اصل نگر شیفته ی صورت عکس عکس بر اصل عجب نیست اگر حیران است

4 باغبان رونق یک باغ به سد گلبن داد گلبن ماست که رونق ده سد بستان است

1 این چه دشت است که سرتاسر آن گردی نیست که بر او دیده ی خونین و رخ زردی نیست

2 خرم آن کس که برویش ز رهت گردی هست وانکه بر دل، دگر از هیچ رهش گردی نیست

3 عقل در کشمکش نفس درنگی نکند این دغل را بجز از عشق هماوردی نیست

4 پا بدامن کش و از جان و جهان دست بدار دوست جویان را حاجت بجهانگردی نیست

1 دوست می‌گفتم ترا زاول نه آن می‌بینمت دشمن دل بودی اینک خصم جان می‌بینمت

2 نه همین در کاخ دل با چشم جان می‌بینمت در جهان با چشم صورت بین عیان می‌بینمت

3 تو کجا و مهر و کین من، من از سودای عشق گه به خود نامهربان گه مهربان می‌بینمت

4 تا به پیری ای جوان باری ببینی آفتی کآفت دین و دل پیر و جوان می‌بینمت

1 چه شتابی از پی من تو که رنجه شد سمندت که من آمدم در این دشت که اوفتم به بندت

2 تو نکو پسندی و من چه کنم که تا پسندت نشوم، نگو نگردم من و لایق کمندت

3 تو اگر ملولی از من، سر خویشتن بگیرم من و چشم اشکبارم، تو و لعل نوشخندت

4 دل زاهدان توانی ببری از آن نبردی که نبود صید غافل زتو، در خور کمندت

1 هر کرا دل با خدای مطلق است ناخدا موج است و دریا زورق است

2 غرقه در دریا همی جوید کنار چون کند آن کو بخود مستغرق است

3 نیست باید شد زخود تا هست شد سلب خود از خود حدیثی مغلق است

4 جان زجانان، تن زخاک آمد پدید هر کجا فرعی ز اصلی مشتق است

آثار نشاط اصفهانی

29 اثر از غزلیات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی