1 مثال این تن خاکی و خاک، آب و حباب است بیار باده که بنیاد روزگار بر آب است
2 خروش ناله ی مرغان زچشم نرگس بستان ببرد خواب و دریغا که خواجه باز بخواب است
3 زبان سوسن پیغام یار گوید و شادم که گوش خلق نه در خورد استماع خطاب است
4 حدیث تلخ نیاید برون از آن لب شیرین عطا برد زتو آنکس که مستحق عتاب است
1 عشق آفت و حسن دلفریب است نه طاقت آن نه زین شکیب است
2 بر درد دلم دوا روا نیست این درد که دارم از طبیب است
3 گیرم که لب از سؤال بستم با دل چه کنم که ناشکیب است
4 یا رب ز کدام دام باشد کاین ناله ببوستان غریب است
1 شمشیر تو چشمه ی حیات است زنجیر تو حلقه ی نجات است
2 هم روی تو خوبتر ز خوبی هم ذات تو برتر از صفات است
3 در دفتر عشق تو دو عالم یک حرف زاولین برات است
4 جز یاد تو هر چه در دل آید شک نیست که مبطل الصلات است
1 رقیب را مگر الفت بپاسبان باقیست که باز نقش سجودش بر آستان باقیست
2 بناتوانیم ای دوست جای رحم نبود که شد اگر چه دلم خون هنوز جان باقیست
3 مشوی روی من ای چشم خونفشان کاین گرد بیادگارم از آن خاک آستان باقیست
4 چه جای گریه بود مغتنم شمار ای چشم غبار ره که ز دنبال کاروان باقیست
1 اگرت دیده و دل شیفته و گریان نیست برو ای خواجه که در عشق ترا فرمان نیست
2 منظر دوست چرا از نظری اشک فشان نوبهاریست که دروی اثر از باران نیست
3 روی بیگانه چو روز است ولی روز فراق طره ی یار چو شب لیک شب هجران نیست
4 یار باز آمد و آشفتگی از دل نه برفت این چه دردیست که دروی اثر از درمان نیست
1 جز بر این در سری بسامان نیست دوری از خاک این در آسان نیست
2 وقت آن شد که سینه چاک زنم کاین دل تنگ جای جانان نیست
3 سخره ی دشمنانش باید بود هر که در روی دوست حیران نیست
4 گفته بودم که دل بکس ندهم ای دریغا که دل بفرمان نیست
1 درد ما را نوبت بهبودی است وین غم ما آیت خشنودی است
2 باز گشتستم ز سودای جهان سودما بر کف یکی بی سودی است
3 در فراقت چیست دانی حال دل با همان حالت که با ما بودی است
4 با غم او خوش بود وقت نشاط گر نداند کس که این خشنودی است
1 نوبت عیداست و عید دولت و دین است عید بدوران شهریار قرین است
2 خطبة دولت بنام حامی ملک است شاهد دنیا بکام ناصر دین است
3 دست کرم زاستین سؤال گرای است پای ستم زآستان عقال گزین است
4 صدر قضا آستان رای صوابست دست قدر آستین عزم متین است
1 حاصل انجام جز کشته ی آغاز نیست ناصح مشفق مگر آگه از این راز نیست
2 خویش اگر کینه جوست لازم روی نکوست سرو سر افراز را سر کشی از ناز نیست
3 صحن چمن دیده ام خانه ی صیاد هم شاخ سمن خوشتر از چنگل شهباز نیست
4 عشق مگو آتش از خرمن هستی بسوخت سیل مگوی آب اگر خانه بر انداز نیست
1 نوبت خرمی بستان است عهد سرو و سمن و ریحان است
2 نرگس از خواب مگر دیده گشود که بر آن ژاله گلاب افشان است
3 با صبا نفخه ای از زلف نگار یا شمیمی ز نگارستان است
4 شاد زی شاد کز ابر کرمت دهر گلزار و جهان بستان است