1 کشور دل از جهانی دیگر است این زمین را آسمانی دیگر است
2 ای جهان از راه ما بردار دام طایر ما زآشیانی دیگر است
3 ای فلک از بخت ما بر گیر رخت کوکب ما ز آسمانی دیگر است
4 ما در این راه ایمنیم از رهزنان نقد ما با کاروانی دیگر است
1 بیا که نوبت مستی عشق و شرب مدام است از آتشی نه زآبی که در صراحی و جام است
2 بدان شمایل دلکش اگر ببزم خرامد حدیث ناصح مشفق بیک نگاه تمام است
3 نوید وصل دلم میرسد ز عارض و زلفش که شب مصاحب روز است و صبح در بر شام است
4 بطاق میکده دیدم کتابه ای که: برندان غم و سرور جهان، مهر و کین خلق، حرام است
1 سرتاسر عالم به تن امروز سری نیست کز خاک در شاه جهانش اثری نیست
2 در کار دل غمزدگانت نظری نیست یا از من دلخسته هنوزت خبری نیست
3 حیرتزده میدید به حال من و میگفت پنداشتم از زلف من آشفتهتری نیست
4 هر سو که نهی روی سر از خویش بر آری تا نگذری از خویش به سویش گذری نیست
1 هر کرا دل، دلبری را منزل است آنکه بی دلبر بماند بی دل است
2 شاهد از یاران کجا گیرد کنار هر کجا شمعی میان محفل است
3 این جفا و جور مخصوص تو نیست هر که شد سیمین بدن سنگین دل است
4 خواجه پندارد که عیب عاشقان تا نگوید، کس نگوید عاقل است
1 در عشق هیچ مرحله جای درنگ نیست بشتاب زانکه عرصه ی امید تنگ نیست
2 رخ از بلا متاب که مقصود انبیا جز در میان آتش و کام نهنگ نیست
3 طفلان هنوز بی خبرند از جنون ما یا این جنون هنوز سزاوار سنگ نیست
4 با بندگان چه جای عتابست و خشم و کین از ما اگر ملولی حاجت بجنگ نیست
1 قرارگاه جهان بر مدار تقدیر است عجب زخواجه که درگیر و دار تدبیر است
2 اگر بلطف بخوانند کبک صیاد است و گر بقهر برانند باز نخجیر است
3 نه لطف خاصه ی طاعت نه خشم لازم جرم خدای را چه طلسم است این چه تأثیر است
4 زهی کمال کشی ابروان بر چینش که هر طرف نگرد دیده، تیر بر تیر است
1 بهر جا بنگرم بالا و گرپست نبینم در دو عالم جز یکی هست
2 درون خانه و بیرون در اوست هم او خود حلقه بر در زد هم او بست
3 زیک شاخیم اگر شیرین اگر تلخ زیک بزمیم اگر هشیار اگر مست
4 بپایم شاخ گلبن رشته ی دام براهم موج دریا حلقه ی شست
1 زنده بی عشق کسی در همه ی عالم نیست وانکه بی عشق بماند نفسی آدم نیست
2 تا چه باشد بسر پیر خرابات که من بیکی جرعه می اندیشه ام از عالم نیست
3 غم و شادی که بیک لحظه دگرگون گردد چه غم، ار باشد و گر زانکه نباشد غم نیست
4 کفر و دین عقل و جنون دانش و دانایی را آزمودیم درین پرده کسی محرم نیست
1 گر چه ما را پای تا سرجرم و سر تا پا خطاست خواجه دید آنگه خرید، ار عیب ها پوشد رواست
2 آنکه دستم داد اگر دستم بگیرد در خور است آنکه مستم کرد اگر عذرم پذیرد هم سزاست
3 گر بخشم آید حلیم است ار ببخشاید کریم گر بخواند شهریار است ار براند پادشاست
4 بی خطا گیرد که این عدل است و اینش عادل است بی سزا بخشد که این فضل است و اینش اقتضاست
1 حاصل هر دو جهان خوشه ای از خرمن ماست ساحت کون و مکان گوشه ای از مسکن ماست
2 چشم بر بند و به ظلمتکده ی فقر در آی تا ببینی که فروغ فلک از روزن ماست
3 چشمه ی کوثر و آن باغ دلارای بهشت نمی از مشرب ما، نکهتی از گلشن ماست
4 چه اثر بود درین دشت که بی زحمت کشت یک جهان ریزه خور و خوشه بر از خرمن ماست