منع نظاره روا نیست تماشایی از نشاط اصفهانی غزل 13
1. منع نظاره روا نیست تماشایی را
ورنه فرقی نبود زشتی و زیبایی را
1. منع نظاره روا نیست تماشایی را
ورنه فرقی نبود زشتی و زیبایی را
1. آب گو بگذر ز سر این خانه را
وقت شد، ویران کن این ویرانه را
1. یا رب که چشم بد نرسد آن نگاه را
وان طرز بازدیدن بیگاه و گاه را
1. به یاد آرید یاران مردن حسرتنصیبی را
اگر بینید بر بالین بیماری طبیبی را
1. پیداست سر وحدت از اعیان اماتری
العکس فی المرایا والنقش فی القوی
1. شمیم باد بهاری ببین و فیض سحاب
ببوی طره ی ساقی بگیر جام شراب
1. حل العزام خلو اذا مهجة کئیب
درد حبیب را نشناسد دوا طبیب
1. از عاشقان چه خوشتر رسوایی و ملامت
وز ناصح خردمند ز آزار ما ندامت
1. گاه کاخ است نه وقت چمن است
نوبت خرمی انجمن است
1. حلقهای خواهم به گوش ای عشق از زنجیر دوست
افسری آنگه به سر از گوهر شمشیر دوست
1. رخی بغیر رخ دوست در مقابل نیست
ولی چه چاره که بیچاره دیده قابل نیست
1. خار از آن باغ بپای دل ماست
که گل و گلبن آن از گل ماست