1 پیر میخانه کند بر رخ اگر در بازم حاصل هر دو جهان در قدمش در بازم
2 سازگار ار نشود گردش این نیلی خم با خم باده و با گردش ساغر سازم
3 عشق خود پرده در آمد چه کنم ورنه بسی جهد کردم که مگر فاش نگردد رازم
4 عاشق ور ندم بدنام و خوشم کز دگران بهمین مرتبه در کوی مغان ممتازم
1 طفلی پی دیوانه زهر خانه درین شهر یا رب چه کند یک دل دیوانه درین شهر
2 دل را هوس صحبت ما نیست ببینید دیوانه ندارد سر دیوانه درین شهر
3 سودای سر زلف تو گر رهزن دلهاست مشکل که بماند دل فرزانه درین شهر
4 چون شمع بهر جمع بسوزیم و چه حاصل بر شمع نسوزد دل پروانه درین شهر
1 مژده ای دل که شهنشاه جهان باز آمد وانکه سر در قدمش سود سر افراز آمد
2 خواب بگذار ز سر طلعت خورشید دمید بند بردار ز پا نوبت پرواز آمد
3 رخت تدبیر بر انداز که تقدیر رسید رایت سحر نگون ساز که اعجاز آمد
4 مهلت رنج و تعب زود بانجام رسید نوبت عیش و طرب خوشتر از آغاز آمد
1 بوی جان از نفس باد صبا میآید یارب این باد بهاری ز کجا میآید
2 در ره عاشقی اندیشه ز گمراهی نیست کز پی گمشدگان راهنما میآید
3 رحمت خواجه به تقصیر دلیرت نکند گر به پاداش خطا باز عطا میآید
4 شمع بردار که مه حلقهزنان بر در ما امشب از روی تو جویای ضیا میآید
1 من که دارای جهان سخنم بنده ی شاه زمین و زمنم
2 عقل با من سرو کاریش نبود عشق داند که چسان مؤتمنم
3 من بدام تو یکی مرغ اسیر که ندانی ز کدامین چمنم
4 من بشهر تو یکی پیک غریب که نپرسی خبری از وطنم
1 دوش با یاد توام باز حکایتها بود شکرها از تو و از خویش شکایتها بود
2 بر من از تو ستمی نیست ولی بر ستمت ستم است اینکه ندانی چه عنایتها بود
3 با من از خشم عتابی ز لبت رفت ولی از نگههای نهانیت حمایتها بود
4 پرده برداشتنت پردهٔ دیگر بربست زیر تصریح تو ای دوست کنایتها بود
1 گفتم از میکده یک چند سوی خانه شوم مستی از سر نهم و عاقل و فرزانه شوم
2 حلقه زد بر در دل سلسلهٔ طرهٔ دوست چه کنم قسمتم اینست که دیوانه شوم
3 خمی از باده به کاشانه نهان ساختهام گو دو روزی نتوانم که به میخانه شوم
4 رهنمایی کنمش تا به سر گنج مراد دست دل گیرم و ویرانه به ویرانه شوم
1 رفت خیالش زدیده کو بدر آمد ماه نهان شد چو آفتاب بر آمد
2 نعمت بی انتظار و دولت ناگاه دوست بسر وقت دوست بیخبر آمد
3 شنعت مرغان شنو بخفتن بیگاه خیز ندیما که نوبت سحر آمد
4 شام بغفلت گذشت و صبح بخجلت تا نگرد خواجه روز هم بسر آمد
1 در چشمهٔ خضر شعلهٔ طور یا روی تو مینماید از دور
2 بخت من و مقدم تو هیهات این بس که تو را ببینم از دور
3 سلطانی و خانمان درویش شاهینی و آیان عصفور
4 از روز سیاه ما روا نیست گفتن سخنی بر وی منظور
1 تا در پناه درگه خاقان اکبریم در آب ماهییم و در آتش سمندریم
2 اکنون که مانده دور از آن خاک آستان بی آب جویباری و بی شعله مجمریم
3 در مجمر مکاره چون مرغ با بزن در حلقه ی مقاصد چون حلقه بر دریم
4 از ما بهیچ کار نبینی ظفر که ما تا دور از رکاب خدیو مظفریم