خِیرِ مَقدَم عشق آمد از نشاط اصفهانی غزل 227
1. خِیرِ مَقدَم عشق آمد باز و غم رفت از میان
مقدم او هم مبارک باد بر دل هم به جان
1. خِیرِ مَقدَم عشق آمد باز و غم رفت از میان
مقدم او هم مبارک باد بر دل هم به جان
1. شب آمد و دل باز نیامد ز در او
یا رب دگر امروز چه آمد بسر او
1. او میرود ز پیش و من اندر قفای او
او فارغ است از من و من مبتلای او
1. شاها هلال ماه نو از آفتاب خواه
ابروی یار بین وز ساقی شراب خواه
1. دوش آمد ببرم می زده خواب آلوده
چهره افروخته، خوی کرده، عتاب آلوده
1. توانایی چه جویی، خستگی به
بدین تندی مران آهستگی به
1. بهار و عید مبارک ببخت شاهنشاه
پناه دولت ایران قوام دین الاه
1. دیدیم کرانه تا کرانه
غیر از تو نبود در میانه
1. ساقیا برخیز کز پیمانه ای
داد دل گیریم از فرزانه ای
1. بیا بصاحب ما بین که تاعیان نگری
فضایل ملکی در شمایل بشری
1. دارد شب نومیدی ما صبح امیدی
باد سحری میدهد از غیب نویدی
1. ز ما گمگشتگان پرسید از آن کوی
سراغ تشنگان جویید از جوی