بر آن سرم که به پیمانه از نشاط اصفهانی غزل 204
1. بر آن سرم که به پیمانه دست بگشایم
غبار، عقل ز رخسار عشق بزدایم
1. بر آن سرم که به پیمانه دست بگشایم
غبار، عقل ز رخسار عشق بزدایم
1. بی تو میل گل و گلشن نکنم
هوس سوری و سوسن نکنم
1. چه غم ار نه برگ و باری و نه زاد راه دارم
منم آن گدا که عزم در پادشاه دارم
1. همین نه بنده ی حکم و مطیع فرمانم
چو سایه بر اثر آفتاب تابانم
1. هوسی کردهام امروز که دیوانه شوم
دست دل گیرم و از خانه به ویرانه شوم
1. گفتم از میکده یک چند سوی خانه شوم
مستی از سر نهم و عاقل و فرزانه شوم
1. زتست پای گریزم ز تست دست ستیزم
هم از تو با تو ستیزم هم از تو در تو گریزم
1. آمدم تا رسم تو در عاشقی پیدا کنم
عشق را فرزانه سازم عقل را شیدا کنم
1. در دست نفس سرکش مقهور و مضطریم
یا مطلق الاساری ادعوک یا کریم
1. تمام عیبم و از عیب خویش بی خبرم
که حسن روی تو نگذاشت عیب خود نگرم
1. تا در پناه درگه خاقان اکبریم
در آب ماهییم و در آتش سمندریم
1. دهر خرم از چه از عید کیان
عید خرم از چه از شاه جهان