29 اثر از غزلیات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی

1 مردود خلق گشتم و گشتم پسند خویش رستم ز بند غیر و فتادم به بند خویش

2 تا چند درد زهر بکامم زجام غیر زین پس من و مذاق خوش از صاف قند خویش

3 ما را بتلخکامی خود ذوق دیگر است چندین مدار پاس لب نوشخند خویش

4 توفان ز دیده آرم و بندم لب از سخن تنگ آمدم ز دعوت نا سودمند خویش

1 شکر نعمت آورم یا عذر ار تقصیر خویش منت از تقدیر تو یا خجلت از تدبیر خویش

2 ترک هر تدبیر شد تدبیر ما در بندگی تا تو دانی و خدایی خود و تقدیر خویش

3 دانه تا پنهان نسازد هستی خود را بخاک ابر رحمت کی کند پیدا در آن تأثیر خویش

4 خاک شو تا بر تو اندازد نظر آن چشم پاک ورنه کس بر سنگ کی ضایع گذارد تیر خویش

1 یا بیا افتادگان را دست گیر، افتاده باش یا نداری دست دل بردن برو دلداده باش

2 خامه ی نقش آفرینت هست، لوحی ساده جو ورنه پیش خامهٔ نقاش لوح ساده باش

3 گر بسر سودای غوغای خداوندیت هست خواجه شو، یابنده شو و زهر غمی آزاده باش

4 دست افکندن نداری پای افتادن که هست هر کجا دستی بر آید ز آستین، افتاده باش

1 جوی شهد است لعل سیرابش تشنگی میفزاید از آبش

2 روز ما نذر طره ی سیهش بخت ما وقف چشم پر خوابش

3 دل مسکین و جعد مشکینش جان بی تاب و زلف پرتابش

4 حیف باشد بدین لطایف حسن که نباشد بکام احبابش

1 هیچ عاقل بخانه بندد نقش تا ببندد گذار سیلابش

2 از خرابی بن نشاط چه غم در شکن سقف و بر کن ابوابش

3 تا نیاید فرود بام سرای بر نتابد بحجره مهتابش

4 قصه کوتاه کن که به باشد اختصار سخن ز اطنابش

1 لبم از آتش دل میزند جوش بگوشم باز میگویند خاموش

2 زیادت رفته باشم من عجب نیست که من از یاد خود گشتم فراموش

3 ندیدم با تو هرگز خویشتن را که هر گه آمدی من رفتم از هوش

4 بیا در دست اگر تیغ است اگر جام بده در جام اگر زهر است اگر نوش

1 اگر چه ناصح ما مشفق است و خیر اندیش به تندرست چه گویم من از جراحت ریش

2 بهیچ حادثه ما را غمین نشاید داشت که از وجود تو شادیم نی زهستی خویش

3 غمش نهفته نشاید بدل که مقدم شاه نهان ز خلق نماند بکلبه ی درویش

4 به همعنانی طفلان نی سوار بماند چه تیغها به نیام و چه تیرها در کیش

1 زبان بعرض نیازی مگر گشودم دوش سروش غیب بگوشم نهفته گفت خموش

2 وجود تو همه فقر است و ذات او همه جود نیاز تو همه نطق است وجود او همه گوش

3 اگر به نوش عتاب آیدت بخاک بریز و گر به نیش خطاب آیدت بذوق بنوش

4 جمال او همه حسن است از نقاب بر آر وجود تو همه عیب است در حجاب بپوش

1 افکنده سبزه بر کنف بوستان بساط رفت آنکه دوستان نشکیبند بی نشاط

2 ساقی بجوی ساغری از باده ی کهن مطرب بگوی تازه ای از گفته ی نشاط

3 این چند روزه مهلت تن بگذرد که نیست حز افتراق حاصل اضداد از اختلاط

4 آکنده ایم گوش زبانک رحیل و خوش افکنده ایم رخت اقامت در این رباط

1 آگه از زخمم نگشتی ای شکار افکن دریغ غافل از ضیدم گذشتی از تو آه، از من دریغ

2 بی خبر بگذشتی ای برق جهانسوز از برم بود در راهت بامیدی مرا خرمن، دریغ

3 در میان دیده بودی نی کنار جویبار باغبانی بود سروت را اگر چون من، دریغ

4 آتشین گلها نگر پر عقده سنبلها ببین جای جان و دل به خارو و خاکشان مسکن، دریغ

آثار نشاط اصفهانی

29 اثر از غزلیات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی