زشست شهسواری ناوکی تعویذ از نشاط اصفهانی غزل 168
1. زشست شهسواری ناوکی تعویذ پر دارم
کجا اندیشه از آهنگ صیاد دگر دارم
1. زشست شهسواری ناوکی تعویذ پر دارم
کجا اندیشه از آهنگ صیاد دگر دارم
1. وقت شد وقت کزین جمع کناری گیریم
برد دوست نشینیم و قراری گیریم
1. عجب نبود بگلشن جا اگر فصل خزان دارم
کنون نه رشک بر گلچین، نه باک از باغبان دارم
1. روز کی چند پی زهد و سلامت گیرم
ور ملامت کندم عشق از او نپذیرم
1. سلطان ملک فقرم و عشق است لشکرم
ترک دو کون تاجم و کونین کشورم
1. هر چه جویند زما در طلب آن باشیم
ما نه نیکیم و نه بد بنده ی فرمان باشیم
1. نوید لطف همی میرسد نهفته بگوشم
چه مژده ها که همی میدهد زغیب سروشم
1. جز رنج خمار ابدی نشئه ندیدیم
زان باده که از ساغر ایام کشیدیم
1. بازو مساز رنجه که ما خود فتادهایم
گردن به تیغ و سر به کمندت نهادهایم
1. جان چو میرفت چرا زیست تنم
بی تو دارم عجب از زیستنم
1. من که دارای جهان سخنم
بنده ی شاه زمین و زمنم
1. پیر میخانه کند بر رخ اگر در بازم
حاصل هر دو جهان در قدمش در بازم