بادهٔ عشق ترا دل جام شد از نشاط اصفهانی غزل 120
1. بادهٔ عشق ترا دل جام شد
پرتو روی ترا جان نام شد
1. بادهٔ عشق ترا دل جام شد
پرتو روی ترا جان نام شد
1. رفت خیالش زدیده کو بدر آمد
ماه نهان شد چو آفتاب بر آمد
1. بوی جان از نفس باد صبا میآید
یارب این باد بهاری ز کجا میآید
1. باز صحن باغ را مرآت محفل کردهاند
عکس اندر کار شاخ از آن شمایل کردهاند
1. بهار و موکب منصور شه ردیف هم آمد
شکست تو به قرین نیز با شکست غم آمد
1. آمد این سیل که بنیاد من از جا ببرد
خانه ویران کند و رخت بصحرا ببرد
1. دوش با یاد توام باز حکایتها بود
شکرها از تو و از خویش شکایتها بود
1. آنکه کین ورزد به من آگه ز مهر من نشد
ورنه کس بیموجبی با دوستان دشمن نشد
1. دل به دلبر، جان به جانان میرسد
روز هجر آخر به پایان میرسد
1. هر کرا بر سر آن کو گذری میباید
از دل گمشده ام راهبری میباید
1. ستم آخر شد و بیداد به بنیاد آمد
نوبت رحمت و فضل و کرم و داد آمد
1. عشق است کاگهان را غافل همی پسندد
هر جا که عاقلی هست جاهل همی پسندد