1 هر شکاری شود از جنگل شهباز گرفت جز دو چشمت که دل از وی نتوان باز گرفت
2 زشبیخون سر زلف بهم نازده چشم سر راهم سپه غمزه غماز گرفت
3 مشکن ایدوست دلم را که دگر ناید باز مرغ وحشی جو ز دامی ره پرواز گرفت
4 چشم الفت دگر ایهوش مدار از سر من خوابگاهی که تو دیدی حشم ناز گرفت
1 لوحش الله صنما اینچه دهانست و لبست خوشه چینان بهم آئید که وقت رطبست
2 نه در اندیشه فردا و نه در حسرت دوش الله الله شب وصل تو چه فرخنده شب است
3 در قیامت می کوثر ز تو باد ایزآمد مستی اشتر بختی نه زآب عنب است
4 شکر است آن نه تکلم رطبست آن نه دهان نمکست آن نه تبسم عسل است آن نه لب است
1 گر باده کشانرا طرب از باده ناب است روی تو بصد بار مرا به ز شراب است
2 دل رفت مرا خرقه و سجاده و تسبیح در دجله بریزید که بغداد خراب است
3 هین دفتر دانائی من پاک بشوئید کاین صفحه رخسار مرا به ز کتاب است
4 با من که بدریا زده ام شنعت تکفیر تهدید بط ای مدعیان با شط آب است
1 زلف سرکش بین که پروای پریشانیش نیست میدهد دلها بباد و چین به پیشانیش نیست
2 گشت زارم ای مسلمانان بفریادم رسید چشم کافر دل که بوئی از مسلمانیش نیست
3 عقل رفت ار صبر بر غارت رود نبود شگفت امن معدوم است در ملکی که سلطانیش نیست
4 کشتی ابرو خال کشتیبان و گیسو بادبان دل مسافر حسن دریائی که پایانیش نیست
1 لب عذرا که دل وامق از آن خونین است نوعروسیست که خون جگرش کابین است
2 نه گزیراست که غم کام من از زهر گشود طعم پیمانه اگر تلخ و گر شیرین است
3 چشمت ار خنجر مستانه کشد شیوه اوست گله ما همه از ناز لب نوشین است
4 وقت آنست کز بن کاسه پر گردونرا پاک از خون کشم ار ماه و اگر پروین است
1 چند برد زاهد انتظار قیامت گو ز قیامت گذشت جلوه قامت
2 دل زقیامت براستی نتوان کند گو بسر ما رود هزار قیامت
3 بست نگاه تو چشم عارف و عامی سحر بتابید بر فنون کرامت
4 دل چه سلامت بدور چشم تو بیند ایخم ابرو سر تو باد سلامت
1 هوسم کشد نگارا ز حلاوت عتیبت که بذوق دل ببوسم ز دهان دلفریبت
2 من اگر گنه ندارم تو بهانه گیر بر من صنما که انس دارم بعتاب بی حسیبت
3 دل ساده لوح ما را بکمند مورچه حاجت که بعشوه چو طفلان بخورد فریب سیبت
4 تو صنم گذشته زان بکمال لطف و خوبی که دهد مشاطه زینت بنگار رنگ و زیبت
1 مگر قدم بره عشق هشتن آسان است سر سران جهان ریگ این بیابان است
2 تمتعی که بود تشنه زار آب فرات مرا ز خنجر قاتل هزار چندان است
3 در بهشت گشودند یا کلاله تو که هر طرف نگری سربسر گلستان است
4 طبیب درد مرا تازه کن ز قوت عشق گرت بضعف دل خسته میل درمانست
1 همه را چشم عنایت زتو شیرین پسر است من تعنت نکنم هرچه تو باری شکر است
2 دی برویم نظری کرد و دوایم فرمود می ندانست که بیماری من از نظر است
3 گل بصد ناز شکفته است تو در خواب هنوز خیز ای بلبل شوریده که وقت سحر است
4 خواهم از بخت که با من همه بیداد کنی تا نه بندد بتو کس مهر که بیدادگر است
1 آن نه زلفیست که پیچیده بدور ذقن است چنبر لاله و نسرین و گل و یاسمن است
2 آن نه چشمست و نه ابرو و نه مژگان دراز آفت جان و بلای سر و آزار تن است
3 بسر زلف تو سوگند که پیمان تو من نشکنم گرچه سر زلف تو پیمان شکن است
4 دوش گفتا دهمت بوسه چو آید خط سبز ای دریغا که سر وعده شب مرگ من است