1 هر شکاری شود از جنگل شهباز گرفت جز دو چشمت که دل از وی نتوان باز گرفت
2 زشبیخون سر زلف بهم نازده چشم سر راهم سپه غمزه غماز گرفت
3 مشکن ایدوست دلم را که دگر ناید باز مرغ وحشی جو ز دامی ره پرواز گرفت
4 چشم الفت دگر ایهوش مدار از سر من خوابگاهی که تو دیدی حشم ناز گرفت
1 چند عمر اندر پی آب سکندر بگذرد بگذر از ظلمات تن تا آبت از سر بگذرد
2 باد کبر از سر بنه کاین سر چو سر در خاک کرد باد های مشکبو بر وی مکرر بگذرد
3 برد نقد عمر نرّاد سپهرت پاک تو هی بگردان طاس تا دادت زششدر بگذرد
4 چنبر گیتی ترا از خار و خس پرویز نی است دانه پاک آنگه شود از چشم چنبر بگذرد
1 مده بباد سر زلف عنبر آسارا روا مدار پریشانی دل ما را
2 ببند دیده چو مجنون زهرچه جز رخ دوست اگر مطالعه خواهی جمال لیلی را
3 چه جای ضعف من ناتوان که قوت عشق زآسمان بزمین آورد مسیحا را
4 گذشت وعده وصل ایصبا ببین بخدا که برکشید بدام آنغزال رعنا را
1 زد ننگ عشق کوس ملامت به نام ما ای پیک غم ببر به سلامت سلام ما
2 ساقی غم و جهان خم و دل جام و باده خون جم را خبر دهید ز بزم مدام ما
3 چون دور چشم یار به کام است باک نیست گو دور روزگار نباشد به کام ما
4 رنگ ریا نبرد ز سجاده آب نیل کو آتشی که پخته کند زهد خام ما
1 صنما زخم دل از چاره اغیار گذشت زلف بگشا که دگر کار دل از کار گذشت
2 ایصبا با مه ما گوی که بیمار غمت بی تو بیزار شد از زندگی زار گذشت
3 در دلم بود که اظهار کنم حالت عشق دید در آئینه و کارز اظهار گذشت
4 باغبانا دگرم جانب گلزار مخوان آن تنعم که تو دیدی همه با یار گذشت
1 آنرا که بپای تو سهی سرو سری نیست پیداست کش از عالم بالا خبری نیست
2 شور لب شیرین تو در مشرب زاهد جستیم از اینواقعه دروی اثری نیست
3 هر بقعه نه طور است و شجر نخله موسی عرفان متن این زمزمه در هر شجری نیست
4 تا جوهر آئینه در آتش نشود صاف سنگیست که در وی اثر جلوه گری نیست
1 جانا حیوه من زلب می پرست تست بندم بپا مبند که جانم بدست تست
2 سوگند بر لب تو که در خطه خطا گر فته فتد همه از چشم مست تست
3 ایشوخ دلنشین تو ندانم چه فتنه کاشوب کشور دل ما از نشست تست
4 اینجان ما و این تو که کوه ارسپر کنم تیر از نشان بدر رود از شست شست تست
1 چند برد زاهد انتظار قیامت گو ز قیامت گذشت جلوه قامت
2 دل زقیامت براستی نتوان کند گو بسر ما رود هزار قیامت
3 بست نگاه تو چشم عارف و عامی سحر بتابید بر فنون کرامت
4 دل چه سلامت بدور چشم تو بیند ایخم ابرو سر تو باد سلامت
1 چند دربند کشم ایندل هر جائی را بیش از این صبر نباشد سر سودائی را
2 غمت آنروز که در کلبه دل بار انداخت بادب عذر نهادیم شکیبائی را
3 مصحف روی تو با اینخط زیبا چه عجب گر خط نسخ کشد دفتر زیبائی را
4 ناصحم گفت که چاهست در اینره هشدار بست دیدار تو ام دیده بینائی را
1 خبر ما که برد باز بدان لعبت مست کاندران حقه که سرّیکه نهفتیم شکست
2 که بمژگان سپرد غمزه و گهگاه بزلف سر سربسته ما بین که رود دست بدست
3 قاتلم زحمت یک تیرنگه بیش نداد ترک بیمار کمانکش نگر و قوت شست
4 ساقیا پر شده پیمانه ام از درد خمار باده گر صاف و اگر در دیده هرچه که هست