بخطا میرمد آن نرگس فتان از نیر تبریزی غزل 121
1. بخطا میرمد آن نرگس فتان از من
که بیک غمزه توان برد دل آسان از من
1. بخطا میرمد آن نرگس فتان از من
که بیک غمزه توان برد دل آسان از من
1. بگذار تا بماند چشمم برهگذاران
پاداش آنکه نشناخت قدر وصال یاران
1. عمر این گردش ایام چه خواهد بودن
گر همه زهر بود کام چه خواهد بودن
1. دلا گر گوهر مقصود خواهی دیده دریا کن
ز فیض دانۀ اشگ آستین پر درّ لالا کن
1. من و وصال تو از خواب عجب خیالست این
ولی خیال تو و خواب من محالست این
1. چند بیهوده دلا اینهمه افغان از من
رخ ز من اشک ز من دیدۀ گریان از من
1. ایکه با لشگر مژگان دراز آمدهای
دل که تاراج تو شد بهر چه باز آمدهای
1. بر جو فلک ز شعلۀ آهم کرانهای
ترسم فتد به خرمن ماهت زبانهای
1. طوقی ز خط بدور زنخدان کشیدهای
بر دور مهر و مه خط بطلان کشیدهای
1. سخت ای لعبت شیرین همه جا رو شدهای
عهد دیرینه نپای و گله نشنو شدهای
1. از هر طرف که پای به پیچم ز کوی تو
دل میکشد ز جانب دیگر بسوی تو
1. سوزنده آتشی که شود پخته خام از او
جام می است خواجه بکن پر مشام از او