1 خیاط ازل چو جامه جان ببرید بر قد سواد سین قرآن ببرید
2 اسما و صفات هرچه هست از دو جهان بر جبه خود نوشت و آسان ببرید
1 کی گشت مجرد از مجرد حاصل ور گشت به قول عام چون شد فاصل؟
2 از هستی هر شی ء عجبم می آید از دبدبه ای که شد فلانی واصل
1 آنم که خدای محض در پشت من است وین قوت کاینات در مشت من است
2 منزل که قمر دارد و فرقان که رسول اندر عدد حرف ده انگشت من است
1 تا عارف ذات لامکانی نشوی هستی تو فنا و جاودانی نشوی
2 تا ره به معلم حقیقی نبری بینا به کلام آسمانی نشوی
1 من نور تو در جبه ازرق دیدم وز نور تو چون نور تو مطلق دیدم
2 چون روی ز غیر حق بگردانیدم سر تا به قدم وجود خود حق دیدم
1 خواهی که بیابی از همه چیز وقوف یا در دو جهان به فضل گردی معروف
2 از صفحه رخساره خوبان شب و روز می خوان چو نسیمی از خدا علم حروف
1 ذرات جهان روشن از انوار من است عالم همه پرشور ز اقرار من است
2 تورات و زبور و صحف و فرقان انجیل این جمله نمونه ای ز اسرار من است
1 اسرار خدا به نزد آدم حرف است هم علم خدا به نزد خاتم حرف است
2 گر ذات و صفات بود اشیا طلبی از حرف طلب که بود آدم حرف است
1 این کرسی چارپایه جسم ببین شاهنشه ملک ازل از روی یقین
2 از لوح وجود خویش اسرار درون برخوان که ز دست حق کتابی است مبین
1 ای روی تو مصحف حیات دل و جان چون روی تو مصحفی کی آمد به جهان
2 یک موی سر و دو ابرو و چار مژه سی و دو کتابت است و نامش قرآن