تا باب دلم به نقطه از عمادالدین نسیمی رباعی 37
1. تا باب دلم به نقطه بی بگشود
سر ازل و ابد مرا روی نمود
...
1. تا باب دلم به نقطه بی بگشود
سر ازل و ابد مرا روی نمود
...
1. رفتم به کنشت گبر و ترسا و یهود
زیرا که عبادتگه رهبان تو بود
...
1. (تا) آتش فقر بر تو داغی ننهد
در خانه باطنت چراغی ننهد
...
1. گر حرف به تو جمال خود بنماید
بر تو در گنج معرفت بگشاید
...
1. ای خلق جهان به جملگی بشتابید
باشد که همه سی و دو را دریابید
...
1. ای فاتحه روی تو قرآن مجید
چون روی تو دیده مصحف خوب ندید
...
1. آن سی و دو خط وجه آدم چو ندید
شیطان، به خلاف حق سر از سجده کشید
...
1. خیاط ازل چو جامه جان ببرید
بر قد سواد سین قرآن ببرید
...
1. بی درد دلی کسی به درمان نرسید
بی جذبه حق کسی به رحمان نرسید
...
1. این کاسه چو کوزه نبات است نگر
با خاصیت آب حیات است نگر
...
1. استاد در این کاسه چو بنمود هنر
بشکست از او قیمت صد کاسه زر
...
1. خورشید سمای معرفت کرد ظهور
بر اهل ظهور از ره سی و دو نور
...