1 هر وصف که در شان کلام الله است خاصیت او تمام بسم الله است
2 آن نقطه که آن در بی بسم الله است آن خال رخ علی ولی الله است
1 دینم (به) محمد و علی هست درست در شوره زمین خارجی هیچ نرست
2 خواهی که ز حوض کوثرت آب دهند رو مذهب «شاه » گیر و آن دین درست
1 هم مظهر علم لایزالی ماییم هم مظهر سر ذوالجلالی ماییم
2 هم آینه ذات کز او ظاهر شد اوصاف جلالی و جمالی ماییم
1 مفتاح در گنج معانی ماییم سرچشمه آب زندگانی ماییم
2 از باب یقین به حق نشان یافته ایم گر طالب عینی، این نشانی ماییم
1 گر حرف به تو جمال خود بنماید بر تو در گنج معرفت بگشاید
2 بی صوت و حروف با تو آید به حدیث نطقی که به صورت و حرف اندر ناید
1 من مستی باده از سبو می بینم عکس رخ ساقی اندر او می بینم
2 در جام جهان نما که آن مظهر اوست هستی و وجود او به او می بینم
1 آن علم که از ذات خدا منفک نیست در هستی او هیچ نبی را شک نیست
2 خطی است خدا به وجه آدم بنوشت وان سی و دو خط لوح حرفی حک نیست
1 آن حرف که آن اصل کتاب است تویی وان فرد که مبداء حساب است تویی
2 از روی یقین دایره هستی را وان نقطه که مبداء و مآب است تویی
1 خورشید ازل بتافت از روزن تن تا چهره خود ببیند اندر روزن
2 گوید که چو روزن از میان برخیزد «من باشم و من باشم و من باشم و من »
1 ای ختم همه امام گردیده چو نون خواهی شد از این عرصه عالم بیرون
2 در بند تو چون عقل نخستین تواند از فضل خداوند تو، ما کان یکون