1 ذاتی که عبارت است از سی و دو حرف عین دو جهان است چه مظروف و چه ظرف
2 یعنی که حقیقت حروف از ذات است ای منشی علم نحو وی واضع صرف
1 خواهی که بیابی از همه چیز وقوف یا در دو جهان به فضل گردی معروف
2 از صفحه رخساره خوبان شب و روز می خوان چو نسیمی از خدا علم حروف
1 ای روی تو هفت مصحف صانع پاک زین هفت مصور شده آن هفت افلاک
2 در عالم اعلی بنگر تا حد خاک جز سی و دو نیست گر تو را هست ادراک
1 از خال و خط تو، ای بت بی خط و خال «از مویه شدم چو موی از ناله چو نال »
2 شب ها به سر سوزن اندیشه کشم بر کارگه دیده خیالت به خیال
1 چون غنچه گل خنده زنانی، ای دل تو بی خبر از باد خزانی، ای دل
2 در راه خدا قدم زدن کار تو نیست بسیار مپو، نمی توانی، ای دل
1 کی گشت مجرد از مجرد حاصل ور گشت به قول عام چون شد فاصل؟
2 از هستی هر شی ء عجبم می آید از دبدبه ای که شد فلانی واصل
1 چون من ز صفت به ذات وصلت کردم ترک ره هفتاد و دو ملت کردم
2 سیمرغ صفت ز عالم کون و فساد بر قله قاف قرب عزلت کردم
1 من نور تو در جبه ازرق دیدم وز نور تو چون نور تو مطلق دیدم
2 چون روی ز غیر حق بگردانیدم سر تا به قدم وجود خود حق دیدم
1 من مستی باده از سبو می بینم عکس رخ ساقی اندر او می بینم
2 در جام جهان نما که آن مظهر اوست هستی و وجود او به او می بینم
1 من ذکر تو از مرغ چمن می شنوم وز لاله و سنبل و سمن می شنوم
2 تسبیح تو از زبان هر موجودی من می گویم مدام و من می شنوم