1 خواهی که شراب اولیا نوش کنی باید سخن فضل خدا گوش کنی
2 عیسیسخن است در همه باب علوم حق هم سخن است اگر سخن نوش کنی
1 آن نقطه که مرکز جهان است تویی وان قطره که اصل کن فکان است تویی
2 آن حرف که از اسم بیان است تویی وان اسم که از ذات نشان است تویی
1 ذاتی که عبارت است از سی و دو حرف عین دو جهان است چه مظروف و چه ظرف
2 یعنی که حقیقت حروف از ذات است ای منشی علم نحو وی واضع صرف
1 حرفی ز میان کاف و نون پیدا شد زان حرف وجود آدم و حوا شد
2 از صورت این دو هرچه آمد حاصل میراث حقایق همه اشیا شد
1 این کاسه چو کوزه نبات است نگر با خاصیت آب حیات است نگر
2 هرگونه طعامی که از او نوش کنی زان دلبر شیرین حرکات است نگر
1 ای وعده بسی داده و ناکرده وفا از اهل وفا نباشد این شیوه روا
2 رفتن به طواف کعبه کی سود کند بی دین درست و صدق و بی سعی و صفا
1 تا باب دلم به نقطه بی بگشود سر ازل و ابد مرا روی نمود
2 هرچند سراپای جهان گردیدم جز ناطق و نطق در جهان هیچ نبود
1 ای عارف سر من عرف در اسما آن کس که شناخت نفس بشناخت خدا
2 نفس تو چه نسبتش به ذات احد است یک نکته بگو در این ره ای راهنما
1 خواهی که به سرچشمه جان یابی راه یا بر فلک شرف برآیی چون ماه
2 از مصحف رخساره خوبان می خوان سر ازل و ابد ز خط های سیاه
1 ای روی تو کشف صورت حق کرده انگشت تو فرق ماه را شق کرده
2 هفت آیت حاجبین و زلف و مژه ات بی پرده بیان ذات مطلق کرده