خواهی که به سرچشمه از عمادالدین نسیمی رباعی 73
1. خواهی که به سرچشمه جان یابی راه
یا بر فلک شرف برآیی چون ماه
...
1. خواهی که به سرچشمه جان یابی راه
یا بر فلک شرف برآیی چون ماه
...
1. بنمود جمال ذات از روی چو ماه
از شادی او بر فلک انداز کلاه
...
1. ای روی تو کشف صورت حق کرده
انگشت تو فرق ماه را شق کرده
...
1. ای زلف تو حلقه بر رخ ماه زده
حسن تو بر آفتاب خرگاه زده
...
1. ای روی تو گلبن گلستان همه
نوش لب تو چشمه حیوان همه
...
1. ای آن که تو پیوسته خدا می طلبی
از خود بطلب اگر مرا می طلبی
...
1. در دار وجود گشت دیار علی
چون هست یقین ولی جبار علی
...
1. خواهی که شراب اولیا نوش کنی
باید سخن فضل خدا گوش کنی
...
1. واقف به خدا ز بی وقوفی نشوی
عارف به حق از طریق صوفی نشوی
...
1. تا عارف ذات لامکانی نشوی
هستی تو فنا و جاودانی نشوی
...
1. ای آن که تو تن را به سفالی ننهی
لب بر لب آن آب زلالی ننهی
...
1. آن حرف که آن اصل کتاب است تویی
وان فرد که مبداء حساب است تویی
...