1 در دار وجود گشت دیار علی چون هست یقین ولی جبار علی
2 خواهی که رسی به چار جوی جنت شو از دل و جان موالی چار علی
1 تا می نشنوی ز خویشتن واحد و فرد تحصیل مراد خویش نتوانی کرد
2 آزاد شو از جهان و پاک از همه گرد خود را زن ره مساز اگر هستی مرد
1 ای عشق تو سر دفتر اسرار وجود منصور دل، آویخته از دار وجود
2 جز سی و دو حرف لم یزل در دو جهان بنمای کسی که هست در دار وجود
1 ای نفحه روحپرور باد صبا بویی ده از آن زلف دلاویز به ما
2 آن زلف دلاویز که در سایه اوست آن روی که هست آینه روی خدا
1 آن دم که اجل برابر مرد شود آهش چو نسیم صبحدم سرد شود
2 خورشید که پردلتر از او نیست کسی در وقت فروشدن رخش زرد شود
1 در قاعده شریعت آگاه نبی است در مرتبه حقیقت الله نبی است
2 بر تخت وجود آسمان توحید هم شاه ولی آمد و هم ماه نبی است
1 حرفی است حقیقتی که ذاتش خوانند ترکیب و کلام و هم صفاتش خوانند
2 آنان که چو خضر یافتند آب حیات آن ذات و صفات را حیاتش خوانند
1 در قبضه فضل حق امانت بودیم بر سطر وجود او کتابت بودیم
2 خود کرد ظهور در جهان از ی و سین چون دال شدیم بی خیانت بودیم
1 ای ذات تو سر دفتر اسرار وجود نقش صفتت بر در و دیوار وجود
2 در پرده کبریا نهان گشته ز چشم بنشسته عیان بر سر بازار وجود
1 آن نقطه که نکته ای در او پنهان است آن نقطه وجود حوری و غلمان است
2 آن نقطه وجود آدم رحمان است دریاب که اصل جمله قرآن است